گلساگلسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

گلسای من

دریایی که به پارک تبدیل شد

وقتی میخوام لباسه گلسا رو عوض بکنم زود میگه : مونا یکم فشارم بده و من بدن کوچولوی تپلشو بغل میکنم و میبوسم یه عالمه  . و این کاره همیشه ما موقع لباس پوشیدنه گلساست.       شب موقع خواب هر کاری میکردم گلسا حاضر نبود بخوابه  و دوست داشت یک ریز بازی بکنه از 9 صبحم که بیدار شده بود دیگه نخوابیده بود. من: گلسا بذار از چشمات یه سوالی بپرسم . گلسا : باشه من : چشمای گلسا ؟ گلسا : بله من : شما خوابتون نمیاد ؟ گلسا : نه ه ه ه ه ه !!!!!!!!! بعد به گلسا گفتم حالا تو از مامان بپرس گلسا : چشمای مونا من : بله گلسا : خوابتون نمیاد ؟ من : بله ه ه ه ه ه ه گلسا: نه خوابشون نمیاد و گلسا...
25 ارديبهشت 1390

خداحافظ شیشه شیر**** فنجون خانم سلام سلام

گلسای ما هنوزم با شیشه شیر میخوره و موقع خواب بعنوان آرامبخش و خواب آور باید ازش استفاده بکنه از دیروز خیلی جدی سعی کردم شیشه شیر رو با هزار ترفند و کلک ترکش بدم بعضی وقتها بهونه میگیره و بزور راضی میشه با لیوان بخوره ولی بهش گفتم اگه با شیشه شیر نخوره واسش جایزه میخرم و لیوانهای قشنگ که توی اونها شیرش رو بخوره. تا الان هم تقریبا خوب پیش رفتم امیدوارم شیشه شیر زود از سرش بیفته. من: گلسا ببین شیشه شیرت کثیف شده بدرد نمی خوره. گلسا : اشکال نداره عصر بریم یکی دیگه بخریم. نی نی گلسا در حاله بهونه گیری و با اضافه کردن چند قطره اشک به عنوان چاشنی وقتی می بینه کار از پیش نمی بره برای نق و نوقش آخر سر حالته مظلومانه به خودش ...
19 ارديبهشت 1390

28و29ماهگی گلم

ما به خونه جدیدمون نی نی وبلاگ نقل مکان کردیم.دوستای مهربونم به خونه تازه و نو ما خوش آمدید. ٤ فروردین ٩٠ گلسای ما ٢٨ ماهه شد.و این مدت در حاله تغییر مکان وبلاگه جوجو بودم که هنوزم یه خورده کار داره.     عید ٩٠ با مسافرت  به اصفهان و مهمونی گذشت.        ...
17 ارديبهشت 1390

مهمان گلسا خانم

لیلا جون دوست عزیزم به همراه خانواده قرار بود جمعه شب بیان خونمون.یک دو ساعت قبل رفتیم خونه خودمون(به خاطر گلسا خانمی پیش مامان اینا هستیم) و وسایل پذیرایی و میوه و شیرینی...اماده کردیم.از اونجایی که بابام اینا گلسا رو حسابی بغلی کردن و مدام با هم بازی می کنن توی خونه نق نق میکرد که بغلم کنیدتا من بخوابم و تا می ذاشتیمش زمین بیدار می شد و دو باره نق نق میکرد. خلاصه بابایی تا اومدن مهمونها گل گل بغل کرد تا بخوابه  بابایی=نی نی لالایی. حدود ساعت 8.30 مهمونهای عزیزمون اومدن و ما ازدیدنش خیلی خوشحال شدیم.گلسا هم ابروداری کرد گریه ونق نوق و اذیت نکرد .البته یا بغل بود یا شیر می خورد .وقت نداشت. لیلا جون زحمت کشیدن واسه گلسا ی...
17 ارديبهشت 1390

گلسا کوچولو

این هم از دومین پست گلسا خانمی که بالاخره آماده شد. همه نوزادان سه تا پنج روز بعد از تولدشون باید آزمایش هیپوتیروئید و سنجش شنوایی بدهند. ما هم پنج روزگی گل گل خانمی رو برای آزمایش به درمانگاه هفت تیر بردیم که خدا رو شکر جواب آزمایشها همه خوب بود. نازنین دختر ما موقعی که شیر خورده و سیر شده دستها و پاهاش را تکان تکان میده و بازی میکنه، یکدفعه بی هوا دستهاش را می بره طرف سرش و موهاش رو میگیره و میکشه که دردش میگیره، بعد هم غرغر میکنه و صورتش سرخ میشه، اما بیشتر وقتها باید کمکش کنم تا مشتش رو باز کنه و موها رو از لای انگشتها آروم در بیارم. گل گل خانمی ما خیلی هم اخمو هستش، صورتش همیشه در حال اخمه و فقط بعضی وقتها &nb...
14 ارديبهشت 1390

25 ماهگی گلم

زندایی نرگس چند روزی اومده بود بوشهر گلسا خیلی نرگسی رو دوست داره اسمه گَگِس (نرگس)از دهنش نمی افتاد .توی این مدت گلسا از نرگسی دو تا شعر یاد گرفت که خیلی بامزه و به همین  خلاصگی  میخونه. جوجوی نازنینم-دستات کوچیک -لپات تپل-پارسال بودی دو ساله-شدی سه ساله-تولدت مبارک-چند تا بهار رو دیدی؟ گله من باز میشه بسته میشه-آب نرسه این ور میشه اون ور میشه پرپر میشه می افته زمین.   گلسا داشت پازل حیوانات رو درست میکرد وقتی میخواست شکله جوجه رو بذاره سره جاش به خودش میگفت: جوجو جوجو جوجوکباب.   با گلسا شکلهای کارتهای یادآموز نگاه میکردیم و من اسمهاشون رو به گلسا میگفتم. -من :بالن -گلسا: نه بادکنکه من :می...
13 دی 1389

گلکم تولدت مبارک.

چهارم آذر ماه ٨٧ 50-8 51-8 52-8 53-8 54-8 55-8 صبح یه فرشته کوچولو از بهشته خدا برای ما به هدیه فرستاده شد.   گلسای نازم دومین سالگرد تولدت و  تقارن این روز  با روز عید سعید غدیر خم مبارک. و من و بابایی همیشه زیباترین جمله عالم رو لحظه لحظه برایت تکرار میکنیم. ((گلسا جون خیلی دوستت داریم)).     گلسا از چهارشنبه تا حالا به خودش میگه :دوها تَتَلوگت مبارک (گلسا تولدت مبارک). روز جمعه تولد کیانا گلم هستش به گلسا میگم .میدونی میخوایم جمعه بریم تولده کیانا گلی . گلسا :نه تَتَلوگه دوها اِ (نه تولده گلسا اِ). با گلسا رفتیم عکاسی ولی هنوز عکسها حاضرنشدن که بذارمشون. با...
4 آذر 1389

فقط 10 روز دیگه تا دو سالگی گلکم

گلسا و امیرحسین (داداشم) با هم کلی کل کل  کرده بودن و یکی به دو و .... بعدش گلسا اومده به من میگه : دایی اَم حُیین دختره بدیه (دایی امیر حسین دختر بدیه ) بهش میگم امیر حسین پسره .گلسا میگه : نه عباس (بابام)پسره . حسابی گرفتار یه سری تغییرات و رنگ آمیزی و تعویض کابینت و ... شدیم (فکر کنم یه چند هفته ایی حسابی طول بکشه)و بعد از کار کردن خسته بودم و کمرم درد میکرد موقع بلند شدن میگفتم آی آی. گلسا: چته؟ من:کمرم درد میکنه. گلسا: آمپول بزن . جایی بودیم وقتی برای پذیرایی میوه آوردن توی ظرف میوه پرتقال نبود گلسا بلند جلوی همه و رو به صاحبخونه پرتقال کو؟ یه شب که رفته بودیم بیرون یه شیشه کوچولو آب...
24 آبان 1389

30-29-28-27و.....تا دو سالگی

برای گلسا کتابه(کیتی سلام میکند) رو میخوندم که حالته قصه داره دو صفحه مونده بود کتابش تموم بشه گلسا کتاب رو از دستم کشید و گفت: تموم شد . و من .   من و گلسا عکسهای حیوانات رو توی کتاب نگاه میکردیم که رسیدیم به عکسه میمون . یکدفعه گلسا گفت میخوام . گفتم چی میخوای؟ گلسا با حالته نزدیک به گریه : ممبون من: چی؟ گلسا: میخوام.ممبون . من: (گلسا برنامه های حیوانات رو دوست داره و نگاه میکنه)   با گلسا توی آرایشگاهه دوست بودیم و منتظر که نوبتم بشه همینطوری با گلسا حرف میزدم که سرگرمش بکنم ازش پرسیدم گلسا میخوای خاله موهاتو کوتاه بکنه؟ گلسا: نه ه ه ه ه من :چرا؟ گلسا با ناز : بعدا  و همه توی آ...
6 آبان 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلسای من می باشد