25 ماهگی گلم
زندایی نرگس چند روزی اومده بود بوشهر گلسا خیلی نرگسی رو دوست داره اسمه گَگِس (نرگس)از دهنش نمی افتاد .توی این مدت گلسا از نرگسی دو تا شعر یاد گرفت که خیلی بامزه و به همین خلاصگی میخونه.
جوجوی نازنینم-دستات کوچیک -لپات تپل-پارسال بودی دو ساله-شدی سه ساله-تولدت مبارک-چند تا بهار رو دیدی؟
گله من باز میشه بسته میشه-آب نرسه این ور میشه اون ور میشه پرپر میشه می افته زمین.
گلسا داشت پازل حیوانات رو درست میکرد وقتی میخواست شکله جوجه رو بذاره سره جاش به خودش میگفت: جوجو جوجو جوجوکباب.
با گلسا شکلهای کارتهای یادآموز نگاه میکردیم و من اسمهاشون رو به گلسا میگفتم.
-من :بالن
-گلسا: نه بادکنکه
من :مینی بوس
-گلسا :نه اتوبوسه
من:چرخ دستی
-گلسا:نه کالهه (کالسکه )
من:گوجه سبز
گلسا:سیبه
...
و بقیه وسیله ها رو خودش هر اسمی که دوست داشت میذاشتش.
بابا توی اتاقه گلسا تخت گلسا رو درست میکرد و میبست و دور و برش حسابی شلوغ بود گلسا هم اون وسط ها وول وول میخورد.بابایی :گلسا برو بیرون می افتی بوف میشی
گلسا:مواظبم.
یه چند وقتی هست که گلسا برای دستشویی از لگن استفاده میکنه تا اینجاش خوبه ولی بعدش خودش اصرار داره که لگنشو خالی بکنه و بشوره و اگه اجازه ندم اینقدر گریه میکنه که به هق هق می افته حالا با کلی قربون صدقه راضی شده من بهش کمک کنم.
دوست داره لباسهایی که میپوشه خودش انتخاب کنه و وای که چه چیزایی و چه رنگایی روی هم میپوشه مثلا یه بلوز زیر یه سویی شرت کلاه دار روی اون بعد یه پیراهن آبی دراز و توری روی همه اونها یه روسری با جورابهای رنگی رنگی و کلاه پارچه ایی با پیراهنه کوتاه و دستکشو..... و میخواد همینجوری هم بره بیرون. یا خیلی وقتها آلاگارسون کرده با کته بلند و گرم و نرم و دمپایی و بدون جوراب راهییه ددر میشه.
توی این مدت که رنگ آمیزی و نصب کابینت و ... داشتیم گلسا خونه رو ندیده بود وقتی وارده خونه شد اولش گفت:خوشگل شده؟ و بعد که یه دوری زد گفت:آشپزخونه قشنگ شده-اتاقه گلسا قشنگ شده.
عاشقه قصه هاییه که بابام واسش تعریف میکنه .
من و نرگسی دو تا بلوز مثل هم خریدیم یه روز من پوشیدم و یه روز نرگسی.و گلسا تا بلوز تنه نرگسی دیدجیغ و گریه که مونا اِ در بیار(یعنی لباسه موناست) .
توی این مدت دو تا تولد رفتیم تولد کیانای نازه مامان نیاز و تولد هستی گله مامان سمیرا.گلهای کوچولو تولدتون مبارک.
تولد کیانای عزیزم
تولد هستی گلم
با ماهی مرکب که بوشهری ها بهش میگن ( خَساک) کتلت درست کردم وقتی گذاشتمشون توی سفره گلسا گفت:جوجه کبابه؟
منم گفتم آره بخور مامان
بعد از یکی دو گاز رو به بابایی گفت :میگو اِ.
(مزه خساک یه چیزی تو مایه هایه گوشته میگو هستش).
قرار بود من و بابایی و گلسا بریم بیرون .بجز بابایی ما زود حاضر شدیم .گلسا گفت :مونا بریم
من:باشه بذار بابا کارش تموم بشه بعدا میریم.
گلسا:با تاه هی (تاکسی)بریم.
برای گلسا وسایله دکتری خریدم به آمپولش دست نمی زنه.
تقریبا دو سه هفته ایی میشه که گلسا کوچولو توی اتاقه خودش میخوابه. و بعضی وقتها که شبها بیدار میشه میگم میخوای بیای پیشه مامان و گلسا میگه : نه تخته گلسا و دوست داره توی اتاقش بخوابه. و خدا رو شکر بجز دو سه شبه اول که خودم با استرس میخوابیدم و با ترس زیاد بیدار میشدم گلسا خیلی خوب جدا خوابیدن رو قبول کرد.