مهمان گلسا خانم
لیلا جون دوست عزیزم به همراه خانواده قرار بود جمعه شب بیان خونمون.یک دو ساعت قبل رفتیم خونه خودمون(به خاطر گلسا خانمی پیش مامان اینا هستیم)
و وسایل پذیرایی و میوه و شیرینی...اماده کردیم.از اونجایی که بابام اینا گلسا رو حسابی بغلی کردن و مدام با هم بازی می کنن توی خونه نق نق میکرد که بغلم کنیدتا من بخوابم و تا می ذاشتیمش زمین بیدار می شد و دو باره نق نق میکرد.
خلاصه بابایی تا اومدن مهمونها گل گل بغل کرد تا بخوابه بابایی=نی نی لالایی. حدود ساعت 8.30 مهمونهای عزیزمون اومدن و ما ازدیدنش خیلی خوشحال شدیم.گلسا هم ابروداری کرد گریه ونق نوق و اذیت نکرد.البته یا بغل بود یا شیر می خورد .وقت نداشت. لیلا جون زحمت کشیدن واسه گلسا یک دست لباس بافتنی کادو اوردن.
بعد از رفتن مهمونها ما هم رفتیم خونه مامانم اینا کلی به گلسا خوش گذشت و خوشحال بود چون مامانم بغلش میکرد بعد بابام بعد دایی مهدی ودایی امیر حسین و این چرخه بغل کردن تا ساعت 1 بامداد همین طور ادامه داشت. این هم چند تا عکس از گل گل جونم