فقط 10 روز دیگه تا دو سالگی گلکم
گلسا و امیرحسین (داداشم) با هم کلی کل کل کرده بودن و یکی به دو و .... بعدش گلسا اومده به من میگه : دایی اَم حُیین دختره بدیه (دایی امیر حسین دختر بدیه ) بهش میگم امیر حسین پسره .گلسا میگه :نه عباس (بابام)پسره .
حسابی گرفتار یه سری تغییرات و رنگ آمیزی و تعویض کابینت و ... شدیم (فکر کنم یه چند هفته ایی حسابی طول بکشه)و بعد از کار کردن خسته بودم و کمرم درد میکرد موقع بلند شدن میگفتم آی آی.
گلسا:چته؟
من:کمرم درد میکنه.
گلسا:آمپول بزن.
جایی بودیم وقتی برای پذیرایی میوه آوردن توی ظرف میوه پرتقال نبود گلسا بلند جلوی همه و رو به صاحبخونه پرتقال کو؟
یه شب که رفته بودیم بیرون یه شیشه کوچولو آب معدنی دسته گلسا بود و داشت میخورد هر چقدرم که بهش گفتم گلسا یه ذره بده مامان بخوره نداد که نداد و بعد از چند دقیقه متوجه شدم قطره قطره آب روی پام میریزه نگو گلسا که تو بغلم نشسته بوده یواش در داشبورد رو باز کرده و آبها رو اون تو خالی کرده.
اصلا خوشش نمیاد کفش بپوشه و در عوض خیلی دمپایی دوست داره حالا ببینید وقتی بخوایم بریم بیرون چقدر باید التماس کنم تا کفش بپوشه اینم سلیقه جوجوی ما.
یه کاری که انجام میده و بنظر خودش خیلی جالبه یا نقاشی میکشه میگه مامان نیگا.
هر موقع که گلسا از پله بالا پایین میره یا میدوه یا ... میگم گلسا مواظب باش .حالا هر موقعه میدوه و بعدش می افته خودش به خودش میگه مواهب باش(مواظب باش)
دستهای گلسا کوچولوی ما به کلیدهای چراغ نمی رسه وقتی میخواد روشنشون بکنه یه وسیله بلند مثل برس یا هر چیزی پیدا میکنه و باهاش محکم روی کلیدها میکوبه تا چراغ روشن بشه اینم یه راهه دیگه .
گلسا به من:دوهت دارم (دوستت دارم)
من :چند تا
گلسا:تار تا(چهار تا)
قربونت برم من تو رو بینهایت تر از بی نهایته این چهارتا هات دوستت دارم.
مامانم چاقو و بشقاب آورده بود واسه میوه گلساچاقو برداشته و به مامانم میگه: تاهو تترناکه(چاقو خطرناکه)
از سر کار که برمیگردم مقنعه ام رو و دکمه های مانتو ام رو باید گلسا دربیاره و باز بکنه و من دستمو بگیرم جلوش اونم آستین هامو بکشه با یه ذوقی هم این کار رو میکنه فکر کنم خیلی احساسه مامان بودن بهش دست میده.
چند وقتیه بی نهایت لجباز و یک دنده شده سر هر چیزی .غذا خوردن/ لباس پوشیدن / پمپرز شدن ........
از هر دری که وارد میشم فایده نداره سره حرفش پافشاری میکنه و جیغ و گریه و خونه آخر اگر بهش اخم کنم دیگه اصلا تحویلم نمی گیره و میچسبه به باباش منم اصلا تحمل ندارم که بخواد ازم فاصله بگیره . بعضی وقتها واقعا درمونده میشم که چه کاری در برابر لجبازی هاش باید انجام بدم هر چیزی و کاری که بهش بگیم گلسا برعکسشو انجام میده نمی دونم با این کاراش میخواد بیشتر جلبه توجه بکنه توی این اوضاع درست کردن خونه که ما خیلی گرفتاریم یا اقتضای سنشه یا ...... .