گلساگلسا، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

گلسای من

فقط 10 روز دیگه تا دو سالگی گلکم

1389/8/24 15:25
نویسنده : مامان مونا
975 بازدید
اشتراک گذاری

گلسا و امیرحسین (داداشم) با هم کلی کل کل  کرده بودن و یکی به دو و .... بعدش گلسا اومده به من میگه : دایی اَم حُیین دختره بدیهعصبانی (دایی امیر حسین دختر بدیه ) بهش میگم امیر حسین پسره .گلسا میگه :نه عباس (بابام)پسره نیشخند.


حسابی گرفتار یه سری تغییرات و رنگ آمیزی و تعویض کابینت و ... شدیم (فکر کنم یه چند هفته ایی حسابی طول بکشه)و بعد از کار کردن خسته بودم و کمرم درد میکرد موقع بلند شدن میگفتم آی آی.

گلسا:چته؟

من:کمرم درد میکنه.

گلسا:آمپول بزنتعجب.


جایی بودیم وقتی برای پذیرایی میوه آوردن توی ظرف میوه پرتقال نبود گلسا بلند جلوی همه و رو به صاحبخونه پرتقال کو؟خجالتخجالت


یه شب که رفته بودیم بیرون یه شیشه کوچولو آب معدنی دسته گلسا بود و داشت  میخورد هر چقدرم که بهش گفتم گلسا یه ذره بده مامان بخوره نداد که نداد و بعد از چند دقیقه متوجه شدم قطره قطره آب روی پام میریزه متفکر نگو گلسا که تو بغلم نشسته بوده یواش در داشبورد رو باز کرده و آبها رو اون تو خالی کرده.کلافه


اصلا خوشش نمیاد کفش بپوشه و در عوض خیلی دمپایی دوست داره حالا ببینید وقتی بخوایم بریم بیرون چقدر باید التماس کنم تا کفش بپوشه اینم سلیقه جوجوی مااز خود راضی.


یه کاری که انجام میده و بنظر خودش خیلی جالبه یا نقاشی میکشه                     میگه مامان نیگابغل.


هر موقع که گلسا از پله بالا پایین میره یا میدوه یا ... میگم گلسا مواظب باش .حالا هر موقعه میدوه و بعدش می افته خودش به خودش میگه مواهب باشقلب(مواظب باش)

دستهای گلسا کوچولوی ما به کلیدهای چراغ نمی رسه وقتی میخواد روشنشون بکنه یه وسیله بلند مثل برس یا هر چیزی پیدا میکنه و باهاش محکم روی کلیدها میکوبه تا چراغ روشن بشه اینم یه راهه دیگه متفکر.


گلسا به من:دوهت دارم ماچ(دوستت دارم)
من :چند تا
گلسا:تار تا(چهار تا)ماچ

قربونت برم من تو رو بینهایت تر از بی نهایته  این چهارتا هات دوستت دارم.بغل


مامانم چاقو و بشقاب آورده بود واسه میوه گلساچاقو برداشته و به مامانم میگه: تاهو تترناکه(چاقو خطرناکه)نیشخند

از سر کار که برمیگردم مقنعه ام رو و دکمه های مانتو ام رو باید گلسا دربیاره و باز بکنه و من دستمو بگیرم جلوش اونم آستین هامو بکشه با یه ذوقی هم این کار رو میکنه فکر کنم خیلی احساسه مامان بودن مژهبهش دست میده.

 

چند وقتیه بی نهایت لجباز و یک دنده شده ناراحتسر هر چیزی .غذا خوردن/ لباس پوشیدن / پمپرز شدن ........    

از هر دری که وارد میشم فایده نداره سره حرفش پافشاری میکنه و جیغ و گریهگریه و خونه آخر اگر بهش اخم کنم دیگه اصلا تحویلم نمی گیره شیطانو میچسبه به باباش منم اصلا تحمل ندارم که بخواد ازم فاصله بگیره ناراحت. بعضی وقتها واقعا درمونده میشم که چه کاری در برابر لجبازی هاش باید انجام بدم هر چیزی و کاری که بهش بگیم گلسا برعکسشو انجام میده نمی دونم با این کاراش میخواد بیشتر جلبه توجه بکنه توی این اوضاع درست کردن خونه که ما خیلی گرفتاریم یا اقتضای سنشه یا ...... .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلسای من می باشد