گلساگلسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

گلسای من

گلسا در تولد آرتیناخانمی

1389/4/29 16:12
نویسنده : مامان مونا
1,365 بازدید
اشتراک گذاری

ماچ آرتینا جون تولدت مبارک عزیزم ماچ.

روز پنج شنبه تولد 5 سالگی آرتینا کوچولو بود. از اول تولد تا آخرش گلسا خاله راما مامانیه آرتینا رو برای هر خوراکی بوسه بارون کرد و هر دفعه که راما جون از آشپزخونه بیرون میومد با ظرفه خوراکی گلسا هم همه مهمونی رو باهاش یه دور میزد منم کلیخجالتخجالتخجالتخجالتاوه.حتما گلسا پیشه خودش فکر کرده به به چقدر این خاله خوشمزست همش با پفک و بستنی و کیک ....میاد.

وقتی کیک رو روی میز گذاشتن و همه بچه ها دور کیک جمع شدن نگو گلسا از فرصت استفاده کرده و یه انگشت بهش زد من اصلا متوجه نشدم فکر کردم پیشه بچه ها بازی میکنه نگو ناخنک به کیک زده و یکی از بچه ها هم دستشو گرفته و یه دعوای کوچولو باهاش کرده بود و گلسا هم حسابی گریهگریه کرد و قهر قهرقهرقهر که هر کاری کردم پیشه بچه ها برای کیک و باز کردنه کادوها بشینه نموند.

 

 

گلسا بعد از پایان گریه و در حاله قهر رفته اونجا ایستاده.

 

اینم بردیای مامان لیلا که تا میخواستم ازش عکس بگیرم و دوربین رو دستم میدید میگفت انه انه.(یعنی ازم عکس نگیر) از توی عکسم معلومه که چقدر ناراحته از دیدن دوربین.

 

 

وقتی خاله راما فشفشه و شمعها رو روشن کرد گلسا با دیدنشون بهم میگه :آتتی (آتیش).

 

 

 گلسا با دهنی پر از شکلات و کاکائوخجالت.

 

لیدای خاله لیلا خیلی دوست داره نی نی های کوچولو رو بغل بکنه یکی دو بار گلسا رو بغل کرد انگاری گلسا هم از بغلی خیلی خوشش اومده بود به لیدا  می گفت:بل بل (بغل) بغلراضی نمی شد بیاد پایینشیطان.

آخرای تولد گلسا یا جلوی در ورودی سر وقته اسکوتر آرتینا بود یا توی اتاق تاب سواری میخواست و از بازی کردنش معلوم بود تولد داره حسابی بهش خوش میگذره.

دوستهای  گلسا توی تولد :

آرتینا گلی مامان راما - کیانا خانمی ملوسه مامان نیاز - لیدای مهربون و نازه مامان لیلا - ارشیا خان تپلی مامان هاله - بردیا کوچولو و حرف گوش کنه مامان لیلا - آقا ایرمان عاشقه ماشینه مامان افسانه . ... .

نی نی کوچولوی ما چیدن بلوکهای خونه سازی روی همدیگه رو خیلی دوست داره بعضی وقتها میگرده و فقط بلوکهای تکی رو پیدا می کنه و روی هم میچینه مثل برج و از دیدنش خیلی ذوق میکنه.

و یا بالش و پتوی خودش رو میاره و پاشو دراز میکنه و عروسکش رو روی پاش لالا میکنه.البته بگم که گلسا خودش اصلا این مدلی محاله که بخوابه.

 

گلسا وقتی گشنه اش میشه میگه:

مون نا تام. (مونا شام)

بهش میگم شام چی میخوای میگه: گو  (گوشت) خوشمزه.

 

بعضی شبها قبل از خوابیدن بهش میگم گلسا بیا بغله مامانی و گوش کن . بعد اسم تک تک اعضای خانواده رو میگم و نازش میکنم تا بخوابه .چند شبه پیش که شیرش رو خورد و هنوز خوابش نبرده بود منم خیلی خسته بودم و خوابم میومد الکی چشمام رو بستم که فکر کنه خوابم گلسا هم بعد از یکمی وورجه وورجه کردن سرش رو گذاشت کنارم و با خودش تکرار میکنه:

ابا (عباس بابای خودم )* مامایی (مامانم )* بابایی (ابراهیم )*ممد (دایی وسطی گلسا ) * دایی (مهدی و امیرحسین دایی های گلسا ) * مون نا*

و همینطوری خوابش بردبغلبغل.

 

4 مرداد جوجه کوچولوی ما 20 ماهه میشه . دخملیه شیرینم 20 امین ماهگردت مبارک.

 

از اول مرداد میریم مسافرت و حدود دو هفته نیستیم .قراره اگه خدا بخواد توی این سفر برای داییه گلسا اتفاقهای خوب خوب بیفته. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلسای من می باشد