گلساگلسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

گلسای من

از احوالات مهر و آبان ماه گلسا

1390/11/1 22:07
نویسنده : مامان مونا
1,523 بازدید
اشتراک گذاری

مهر ماه

یکی از دوستان اومده بودن خونمون  که یه نی نی کوچولوی ناز داشتن. آقای مهمون برای اینکه بچه ها سرگرم بشن به گلسا گفت توپش بیاره و گلسا رفت و یه توپ خیلی بزرگ آورد.
آقای مهمان : وای چه توپه گنده ایی !!!!!!
گلسا : گنده چیه؟ بزرگ .شیطان

بابا : گلسا غذاتو بخور تا بزرگ بشی
گلسا یه قاشق از غذاش خورد و گفت : ببین هنوز کوچولوام.سوال

گلسا : شب بخیر
من : شب بخیر مامان
گلسا : نه بگو شب بخیر قربونت بشم من یا شب بخیر عزیز دلم.قلب

یکی دو تا بیسکویت لیدی فینگر توی پلاستیکش مونده بود روی میز .بعد از شام گلسا اومده میگه : مونا میخوام بیسکویت بخورم
من : گلسا الان نه تازه شام خوردی.
گلسا : حیفه بذار بخورمش.خوشمزه

 

گلسا : اباییم (ابراهیم) چرا ماشینتو هر روز قفل میکنی ؟
بابایی : برای اینکه دزد نبره.
گلسا : بذار ببره خودم یکی واست میخرم.نیشخند

 

با چند مدل میوه خرمالو هم خریده بودم .که به گلسا گفتم خرمالو هم واست خریدم .
بعد از شام یه خرمالو دادم دست گلسا . که قیافه اش با دیدنه خرمالو همچین در هم رفت و جیغ کشید که من گوجه نمیخوام این گوجست بهم خرمالو بده و اینقدر گفتم که تو حالا یه گاز بزن مزه گوجه نمیده و با گاز زدن معلوم شد که خرمالو اصلا دوست نداره.خنده

گلساتوی پارک بازی میکرد بقول خودش بازی بدو بدو و توی هر رفتن و اومدن داد میکشید موناااااا.بهش گفتم گلسا توی پارک بگو مامان نه مونا خوب ؟
گلسا توی دور برگشت بعدی با جیغ مامان مونا!!!!!!!!تعجب

اینجا با وجود اینکه هنوز هوا گرمه ولی ما خرید زمستونه واسه گلسا کردیم و گلسا از ذوقش وقتی میخواست بره بیرون یه کاپشن کلفت و دستکش و یه کفشک کاموایی پوشیده !!!!!!!خجالت

 

آبان ماه

گلسا پازل اعداد می چید و عددهای مثل هم رو زیر همدیگه قرار میداد هفت رو برداشت و زیر هفت قرار داد به هشت که رسید میگه: مونا ببین هفتش خرابه.متفکر

گلسا به من و بابایی گیر که واسم ماشین شارژی بخرید . بابایی گفت ما که الان پول نداریم باید بریم سر کار حقوق بگیریم اونوقت می تونیم واست ماشین بخریم. گلسا : حقوق چیه ؟ بابا یعنی از شرکت پول بگیریم.
گلسا : نه ه ه ه ه از بانک پول میگیرن نه شرکت.نیشخند

گلسا سرما خوردگی داشت . موقع دارو دادن بهش عطسه زدم . و گفتم وای وای مامانم سرماخورده . باید از داروهای گلسا بخوره.
گلسا : خوب بخور چه اشکالی داره .
من:تعجب
(مگه واسه دارو اینقدر دست و دلباز باشی مامان )

بخاطر مریضی گلسا یکی دو روز سرکار نرفتم و گلسا که حسابی خوشبحالش شده بود . گفت : فقط باباها سر کار میرن مامانا هم غذا درست میکنن.ناراحت

با گلسا کارتهای مربوط به مشاغل رو نگاه میکردیم .
گلسا از من پرسید تو چی هستی ؟ گفتم من مهندس
بابا چیه ؟ گفتم بابا هم مهندس.
من : گلسا حالا تو چه شغلی دوست داری؟
گلسا : آشپز خوشمزه

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

فریبا
2 بهمن 90 14:16
سلام عزیزممممممم الهی قربونش برم با این شیرین زبونی هاش و دست دلبازی هاش که میخواد واسه بابایی ماشین بخره خدا حفظش کنه خیلی مراقبش باش
مامان دیبا و پرند
2 بهمن 90 15:10
سلام دوستم ظاهرا گلسا جون بیشتر از ما متوجه هست که مهندس بودن خانمها برای بیرون خونه هست. داخل خونه همون آشپز هستند!!!!
خان گوگو لي بابا
7 بهمن 90 18:46
ماشاءا... چه دختر بانمكيه با اين حساب مامان مونا بايد از صبح تا شب دلشو از خنده بگيره! راستي گلسا ني ني گل، وبلاگ قشنگت لينك خان گوگولي ما شده
مامان ماهان
8 بهمن 90 9:07
ای جونم خیلی بامزه بود عزیزم مخصوصا آشپز چقدر هم دست و دلبازه خیلی ماهی عزیزم
مامانی طهورا
1 اردیبهشت 91 14:04
سلام میشه یه تک پا تشریف بیارین و به طهورای ما رای بدین ایشاله جبران کنیم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلسای من می باشد