گلساگلسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

گلسای من

گلسا جونم عیدت مبارک

1388/1/17 7:46
نویسنده : مامان مونا
335 بازدید
اشتراک گذاری

یا مقلب القلوب و الابصار                                          
         

                                         یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال                                         

                                                  حول حالنا الی احسن الحال

 سال 1388 ساعت 15:13mi:39sec روز جمعه 30 اسفند ماه تحویل شد.عید امسال برای ما خیلی زیبا و دوست داشتنی بود باارزشترین عیدی من و بابایی گلسای عزیزمونه که خدای مهربون به ما هدیه داد.دختر نازم یکی از گلهای خوشبو برای بهار امسال و سالهای آینده  ماست.
امسال عید مهمونهای عزیزی داشتیم عموی گلسا با خانواده از سنندج اومده بودند پیش ما. حدود ساعت 3 رسیدندچون چیزی به تحویل سال نمونده بود قبل از ناهارهمه دور سفره هفت سین نشستیم و برای داشتن سالی خوب توام با سلامتی برای همدیگه دعا کردیم عکس گرفتیم.... تبریک تلفنی به مامان و بابا (مامانم اینا 29 اسفند رفته بودند اصفهان اونجا یه آپارتمان مسافرتی گرفتند)و فامیل و دوستان خوبم.
عمو و زن عموی گلسا یه سجاده از صنایع دستی سنندج و شیرینی های خوشمزه مثل نون برنجی. نون کنجدی. کاک ورویا جان و ندای عزیزم(دختر عموهای گلسا) پلاک طلا. عروسک.لباس دخترونه. واسه گلم هدیه آوردند دستشون درد نکنه.بعد از ظهر اون روز رفتیم خونه مادر شوهرم روز خیلی خوبی بود.مهمونهای عزیزمون رو کنار دریا / بازار / چاهکوتاه / دلوار و جاهای مختلف شهر برای دیدن بردیم . گلسا حسابی به عمو اینا وابسته شده بود چون همیشه بغل بود بیرون هم که میرفتیم یا مهمونی باز بغل عمو بود یا زن عمو. عموی گلسا و خانواده مهربونش واسه ما خیلی عزیز و محترم هستن باعث خوشحالی بود که عید امسال با هم بودیم.صبح سه شنبه 4 فروردین مهمونها به سلامتی راهی ادمه سفرشون به بندر عباس شدن.اون روز چهار ماهگی گلم تموم شد و نوبت واکسن داشت بعد از زدن واکسن خیلی اذیت شد و من و بابایی هم کلی ناراحت بودیم گلسا تا شب ناآروم بود .اما خدا رو شکر فردای اون روز بهتر شد.5 اسفند قرار بود ما هم بریم پیش مامانم اینا صبح داشتم وسایل سفرمون رو آماده میکردم که مامان بزرگ و عمه و دختر عموی خودم (بهاره)اومدن خونه ما از دیدنشون واقعا خوشحال شدیم و ناهار با هم خوردیم عمه و بهاره به من کمک کردند تا قبل از رفتن همه کارهام انجام بدم.واسه گلسا یه عروسک و یه خرس زرد خوشگل هدیه آوردن.ساعت 7:30 و بدون تاخیر هواپیما پرید.توی هوایما مهمانداریه پیشی اسباب بازی به گلسا داد.بابام اینا اومده بودن فروگاه از دیدنشون بینهایت خوشحال شدیم .فردای اون روز با مامانم اینا کلی عکس یادگاری گرفتیم و عیدی به گلم 50 تومن هدیه نقدی دادند البته من وبابایی ابراهیم هم بی نصیب نموندیم .اصفهان هم تمام وقت بیرون بودیم البته گلسا بخاطر سردی هوا با مامان و بابام با ماشین میرفت چون ترافیک زیاد بود و من و بابایی ابراهیم و دایی مهدی و محمد و امیرحسین بیشتر مسیرها پیاده میرفتیم مخصوصا واسه خرید.تا روز 9 فروردین که عموی گلسا اومدن اصفهان شب موندندو فردا صبح راهی سنندج شدند خیلی عالی بود که تونسته بودیم دوباره همدیگه ببینیم.و ما هم با بابام اینا 14 فروردین به سمت بوشهر حرکت کردیم.باید بگم عید ما هنوز ادامه داره جون باید دید و بازدید ها رو انجام بدیم همچنین سنت خوب عیدی دادن و عیدی گرفتن ,من و بابایی واسه گلم یه عروسک که اسمش گذاشتیم نی نی عسل و هدیه نقدی عیدی دادیم.بابای بابا ابراهیم هم ٢۵ تومان هدیه نقدی عیدی به گلم داد.خدایا تو راشکرعید امسال هم چون سالهای قبل خیلی خوش گذشت  و خاطرات خوب و قشنگی برامون به جا موند.

سفره هفت سین:

گلسا و پیشی کوچولو اسباب بازی هواپیما:

گلسا و نی نی عسل:

گلسا توی فرودگاه اصفهان:

عروسکهای عیدی گلسا که میخونند و میرقصند و گلم خیلی دوستشون داره:

گلسا توی پارک:

اینم چند تا عکس دیگه:

 

 

سجاده صنایع دستی سنندج:

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلسای من می باشد