کتابهای گلسا و مهمونی
سه شنبه عصر با گلسا رفتیم خونه دوستم صدیقه جان مامانیه روژینا کوچولو.اونجا گلسا و روژینا یکمی با هم بازی کردن سی دی بچه ها رو نگاه کردن و گلسا عروسکه روژینا که مثل نی نی بود خیلی دوست داشت و بعضی وقتها یواشکی شیشه شیره عروسک رو میذاشت دهنش.
اینجا هم در حاله پذیرایی از خودشه.
روژینای عزیزم و گلسا جون
اینجا بعد از فوت کردنه شمعها و عکس گرفتن میخواستم کیک رو قاچ بزنم اولین برش رو که گذاشتم توی ظرف گلسا دوید رفت توی آشپزخونه و به خاله صدی که مشغوله ریختنه چای بود میگفت : حنگا (چنگال بده). منم چون چنگال پایینه میز بود و یادم رفته بود بذارم توی بشقابها.
با اینکه گلسا خیلی می ترسه ولی ایستادن روی بلندی و اپن و بالای پشتی و اینجور جاها رو دوست داره.
از بافرزندان برای گلسا چند سری کتاب و سی دی شعر و کارتهای دید آموز و پازل خریدم.
پازله اشکال هندسی رو خوب می چینه حدودا 50 ثانیه طول میکشه.
به گلسا میگم کلاغه میگه ؟
گلسا :قار قار
من :هاپوه میگه ؟
گلسا :هاپ هاپ
من:پیشیه میگه؟
گلسا:میوووو میووووو
من:جوجه میگه؟
گلسا:جی جی (جیک جیک)
من:ببعی میگه؟
گلسا : بَ بَ
من: دنبه داری؟
گلسا: نه نه.