گلساگلسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

گلسای من

تولد بابایی

1388/10/6 14:57
نویسنده : مامان مونا
337 بازدید
اشتراک گذاری

نی نی گلسا: امروز هفتم دیماه تولد باباییه.بابای خوب و مهربونم دوست دارم و تولدت مبارک.

 مونا: هیچ کلمه ایی زیباتر از دوستت دارم نیافتم تا به تو هدیه بدهم بدان که همیشه

سالروز تولدت بهترین روز زندگی ماست.

ابراهیم جان تولدت رو بهت تبریک میگم و امیدوارم همیشه سالم و شاد و موفق باشی.

                                                  

 با خاله لیلا مامانی لیدا و راما مامانی آرتینا قرار گذاشتیم بریم پارک که بچه ها بازی کنن .منم که خیلی دوست داشتم گلسا رو ببرم توی استخر توپ.بلیط گرفتم و تا

پامو گذاشتم داخل استخر گلسا گریه کرد اصلا حاضر نبود از بغلم پایین بیاد حتی بچه های دیگه هم که میپریدن توی توپها گلسا میزد زیر گریه.

فقط دوست داشت توی محوطه پارک بذارمش زمین تا واسه خودش راه بره یا دستشو

باز میکرد و اشاره که بره بغل خاله لیلا.بغل از دست نی نی ما اونشب خاله لیلا کمر

درد نگرفته باشه خوبه.

تازه شریک و رقیب سرسخت لیدا کوچولو توی خوردن چیپس شده بود

اولش یه دونه یه دونه بهش میدام ولی فایده نداشت بعد خاله لیلا گفت مونا زیاد واسش

بردار.خجالت

لیدا هم خیلی منتظر آرتینا بود اما خاله راما اس ام اس دیر گرفته بود و نتونست بیاد جاشون واقعا خالی بود.

 

سی دیشو گذاشتم تا گوش بکنه خودمم از توی آشپزخونه حواسم بهش بود .گلسا جلوی میز تلویزیون که شیشه ایی واستاده بود هم نانای میکرد

و هم خودشو اون تو نگاه میکرد .

دستمال کاغذی میدم دستش میگم مامانی دهنتو تمیز بکن. اونم دستمالو میکشه به

صورتش.

 

منظورشو با اشاره کردن و انجام دادن خواسته اش نشون میده مثلا وقتی میخواد بهت بگه بیا با دستش نشون میده یا وقتی گشنشه تند تند میگه مم مم  م م یا خوابش که میاد سرشو میذاره روی بالش.یا وقتی میخواد بهم بفهمونه که نگاش کنم هی خودمو یا لباسمو میکشهWinner.بعضی اوقات عصبانی میشه و .

 

 لباسهای شسته رو داشتم آویزون میکردم و گلسا هم همینطوری

دورم می چرخید و دو دستی توی لباسهاکلافه.             

برای جلوگیری از پرت نشدن لباسها به این ور و اون ور به گلسا میگفتم بده مامانی. اونم

که خوشش اومده بود میخواست همه رو خودش بده بهم.خلاصه آویزون کردن 4 تا دونه

لباس فکر کنم نیم ساعتی طول کشید           .  بعدم که لباسهای کمدش رو مرتب کردم اونها رو بر میداشت میرفت سراغ بند لباسها و اشاره میکرد ا̦ ا ̦ .

              

موقع سلام کردن اگه دستتو به طرفش ببری گلسا هم دست میده.

بهش میگم گلسا لالا لالا . زود میره سرشو میذاره روی بالش البته برای 1 ثانیه و بعد.

قوری داغ بود با دستمال برش میداشتم هر موقع هم میخواست بره طرف قوری بهش

میگفتم جیز جیزه.بعد دیدم گلسا دستمال و بر داشته میخواد بذاره روی قوریتعجب.

ماژیکشو زیر پام قایم کرد بعد رو بهم میگه ا̦ اه (دستشم بر میگردونه و از هم باز میکنه یعنی نیست) منم میگم نیست کو؟

گلسا از زیر پام برش میداره نشونم میده میگه ا̦ه..

اگه خوابش بیاد و با شیر بخوابه که چه عالی اگه شیرشو بخوره و خوابش نبره منم

خسته باشم کنارش میخوابم و الکی چشمامو میبندم یواشکی نگاش میکنم گلسا

همینطوری دورم میچرخه هر از گاهی میاد یه نگاهی به صورتم میکنه و با دستش چند

بار صورتمو تکون میده آخر سر میاد سرشو میذاره کنارم و میخوابه.

 

از وقتی که گلسا راه افتاده بیرون رفتنم سخت شده اصلا حاضر نیست بغل باشه گریه

میکنه و خودشو آویزون که بذارمش پایین راه بره.هر نیم متر رو فکر

کنم 1 ساعت طول بکشه هر چیزی که از کنارش رد بشه چند دقیقه می ایسته نگاه

میکنه دوباره دو سه قدم میره می ایسته دور و برش رو نگاه کردنهر بارم من باید میگفتم گلسا بیا.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلسای من می باشد