گلساگلسا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

گلسای من

مسافرت به شمال و نیش زدن دندونهای بالایی

1388/5/25 11:17
نویسنده : مامان مونا
397 بازدید
اشتراک گذاری

صبح سه شنبه به نیت سفر به شمال حرکت کردیم .موقع رفت یه توقف دو روزه در شاهین شهر اصفهان داشتیم .به بابا از طرف هوایی در اردوگاه بابلسر ویلا داده بودن .

بجز مشکل آب که حتی مناسب حمام هم نبود بقیه امکانات رفاهی اردوگاه خوب بود.برای تمام اوقات پرسنل برنامه ریزی شده بود انواع مسابقات وجنگ شادی و پخش فیلم های سینمایی بعد از شام ومسابفه و سرو غذا و تورهای گردشی کوتاه به اطراف وشنا و ...... .

تنها شبی که سینما رفتم اجرای جنگ شادی که از سالهای قبل اردوگاه بیشه کلا خبر داشتم خیلی جالب و متنوع هست.و چون سینما تابستونه بود و کنار دریا اون شبم باد بود و هوا یه خورده سرد گلسا پوشوندم و رفتیم.برنامه ها شاد و قشنگ بودن.از چند تا بازیگر  طنز شبکه سه و خواننده خانه فیزوزه ایی (میثم ابراهیمی) و شعبده بازی ویکی دو خواننده دیگه دعوت کرده بودن.بیشتر آهنگهای زده شده بندری بود و زلزله ایی بپا کرده بودن. گلسا خانمی کرد و بدون اذیت و گریه لذت بخش ترش کرد.

باشگاه غذا خوریم که میرفتیم تمام مدت گلسا گرفتار شیطونی بود یا حمله به غذا و ریختن یا لیسیدن بطری آب/ته لیوان/میزی که پر از نمک و سماق کرده یا در حال متر کردن میز از این سر به اون سر بود یا از سر و کله من میکشید بالا و خلاصه یک لحظه آروم نداشت و باعث شد زیاد باشگاه هم نریم و توی ویلا اوضاع کاسه بشقاب و شستن داشته باشیم.و بنده خدا بابام اینا هم پا بست ما .

روزها هم شهرستانهای اطراف گشتی میزدیم و بعضی وقتها شنا یا خریدخوردنیهای خوشمزه شمال زیتون و سیر ترشی و کلوچه و تمشک و ذغال اخته ولواشک از این ترشک ها... .( البته موقع خرید و ارتباط کلامی انتظار بعضی از برخوردها رو نداشتیم ).

چند تایی هم وسایل بادی و مایو شنا واسه گلم خریدم ولی گلسا از صدای موج و دریا میترسید و فقط توی بغل من نشسته بود وبعضی وقتها پاشو توی شنها میذاشتم یکبارم بیلچه پر از شن برداشته بود و صاف توی دهن.

یک جفت کفش و گل سرم  تو آب دریا رفت.

در راه برگشت بارون گیر شدیم و هوا خیلی عالی بود.از کبابی و جیگرکی جاده هراز هم نتونستیم بگذریم و نزدیکی های پلور از خجالت شکممون در اومدیم.(جای شما خالی).

از شمال حدود دو سه روز دیگه شاهین شهر موندیم که اصلا توی خونه بند نمیشدیم و گشتی توی بازار و پاساژا و این طرف و اون طرف میزدیم و جمعه اومدیم بوشهر.

توی ماشین واسه گلسا جای مناسبی درست کرده بودم که بخوابه و مثلا بازی بکنه .فقط  خواب که بود میتونستم بذارمش اونجا غیر از اون واستاده تو بغل من و از پشت ماشینها رو نگاه میکرد و با سبقت ماشینهای پشت سر کله گلسا هم میرفت ضبط ماشین هم کاملا در اختیار گلسا بود و سی دی رنگین کمون گوش میکرد تا ورجه وورجه نکنه.

توی این مدت هم دو دندون بالایی خانم گلم نیش زد. 

خلاصه اینکه در کل خوش گذشت .اینم چند تا عکس از مسافرتمون.

گلسا توی ماشین

 

 

شب بابلسر

 

بازار شمال

 

 

 

 

گلسا کنار دریا

 

 

 

 

 

باشگاه غذا خوری

 

 

 

 

جنگ شادی

 

 

بین راه جاده هراز

 

 

اردوگاه بابلسر

 

 

 

جاده بارونی هراز

 

پارک جلوی ویلا 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلسای من می باشد