شش ماهگی گلسای عزیزم
شش ماهگی گلسای عزیزم سلام به مامانی ها و کوچولو موچولوهاشون.
گلم شش ماهه شد
و فردا چهارم خرداد واکسن داره 
دسته گلهای شیرینش رو مینویسم البته از زبون نی نی که حالا دیگه شیطون بلایی شده واسه خودش.
گلسا:
* چند روز پیش توی یه مغازه که مامانی میخواست ظرف بخره منم که بغل بودم از پشت کاسه ها رو گرفتم وکشیدم که بابایی پرید و اونا رو بین زمین و هوا گرفت
برا ی جلوگیری از نشکستن ظرفها زود از اونجا اومدیم بیرون.
* از کشیدن مو با انگشت خوشم میاد البته بعضی وقتها دودستی.
* این کارم بلدم به پشت که خوابیدم باسن کوچولومو بالا پایین ببرم و بعضی وقتها ناگهان.........
* از 5/5 ماهگی سرلاک.حریره فندق و بادوم میخورم.حریره های مامانم خوشمزه تره.موقع غذا خوردن قاشق میکشم.همش دستم توی کاسه ست سر تا پا هم که نمیخواد بگی مامانم هم خوشش میاد کاریم نداره اونم کثیف میکنم یه ملچ و ملوچی هم راه میندازم 
که مامان هوس می افته از من بیشتر میخوره.
* با بابایی که میخوابم انگشتم توی چشم.دهن.مماخش میکنم صورتش چنگول چنگولی میکنم بابایی هم دستای منو با لب گاز میگیره یا تو دهنش میکنه خیلی خوش میگذره 
کلی میخندیم
(چشم مامان که دور میبینیم این بازی میکنیم اگه بفهمه 
میشه و تند تند دستای منو میشوره)
* این شعر رو بابایی واسم میخونه: 
گلسای بابا خوشگله ********** خوشگله بابا خوشگله
دور چشاش بگردم *********** قربون قدش بگردم
* از شب تا صبح یه چرخ 360 درجه میزنم تازه بعضی وقتها پامو از بین میله های تخت میدم بیرون و مامان چشمهاشو که باز میکنه کف پاهای ناز منو میبینه.
* وقتی مامان جونم کتاب میخونه خودم دستم میگیرم دیگه بزرگگگگگگگگگگ شدم.
* تا خوابم ببره همه قلبهای روتختی یه دونه یه دونه میکشم مامانم پتو زیرم گذاشته که این کارو نکنم .(به به جیبهای محافظ تختم هم قلب داره اونا رو میکشم.)
* عاشق نگاه کردن به خودم توی آیینه ام میخندم و ذوق و کیف واسه گلی که توی آیینه ست شبیه خودم.
* با شعرای سی دی رنگین کمون لالا میکنم
این شعرا رو بیشتر دوست دارم.آهویی دارم خوشگله...../ بزی نشست تو ایون....../ عوسک خوشگل من..../
* صبح که چشمامو باز میکنم مامان و بابا بهم سلام میدن مثل بلبل همینطوری دهنم بازه و ذوق ذوق. مامانم میگه: سلام مامان سلام گلم سلام نفس (سلامه که همینطوری پشت سر هم میگه و بعد)صبح بخیر عزیزم صبح بخیر عسلم و ممکنه تا خونه مامان بزرگ ادامه داشته باشه.
* میتونم خوابیدنی انگشتای پامو بگیرم.
* بلند بلند آواز سر میدم البته بعضی وقتها آخرش به گریه تبدیل میشه.
* این بازی بیشتر مامانم دوست داره آخه جایزش بوسیدنمه 
.میره توی آشپزخونه منم میذاره جلوی tv بعد از اونجا میگه:گلمه گلمه دخترمه خوشتلمه منم همینجوری با سر دنبالش میگردم وقتی پیداش کردم میخندمو ناز میام مامانم که نگو بدو بدومیاد و .تا کلافم 
نکنه ول کنه این بازی نیست.
* وقتی خیلی خوابم میاد این پتو اینقدر به مماخم میکشم قرمز و قلنبه که شد میخوابم.
* فروشگاه.مغازه.کتاب قروشی.بازار.... میریم از اول تا آخر تو بغل آویزونم برای خرابکاری و کشیدن چیزا.
*مامانم یه پارچه میندازه رو صورتم خودم میتونم اونو بردارم
مامانی میگه دالی موشه.منم با یه لبخند نگاه فاتخانه ایی بهش میکنم و اونم آماده قربون صدقه رفتنم.
*صدای خوشمل
ضبط شدمو که گوش میکنم هیجانزده و جو گیر میشم.
* اسباب بازی که توی یه دستمه با دست دیگه میتونم بگیرمش و عاشق اسباب بازی هایی ام که صدا دارن .
* حلقه های زنجیرمو مامان بهم وصل میکنه من اینقدر میکشمش تا از هم جدا بشن.حلقه های هوشم با کمک مامانی میذارم تنهایی سخته.
* کامل غلت میزنم و بر میگردم مامانم میاد منو صاف میذاره (آخه خسته میشم رو شکم و هر چی روی فرش و پتو میلیسم ) هنوز نرفته غلت زدم دوباره از اول...
.
* برای پیشگیری از تمیز نشدن اسباب بازیها با دهنم مامان دندون گیرمو که شکل گیلاسه میشوره میده دستم بعد ازفقط یکی دو دقیقه که دل مامانم خوش بشه میرم سراغ مکیدن بقیه چیزا
.
*اینم عکس مهرهایی که بابایی با کف پای من زده. چه رد پاهای نانازیی.
*آقای محمودی(از همکارای قبلی مامان و بابا) و همسر مهربونشون
فاطمه خانم دیشب اومدن خونه ما.مامانی و بابایی از دیدنشون خیلی خیلی خوشحال شدن و کلی بهشون خوش گذشت من یه کوچولو از یه کوچولو بیشتر اولش گریه کردم اما بعدا با فاطمه نازنین دوست شدم و واسشون خندیدم.زحمت کشیدن هدیه هاپو پشمالو و ظرف پیرکس آوردن.با هم عکس گرفتیم ولی من خواب بودم.
بازم شیطونی دارم اما خیلی طولانی شد بقیه شو بعدا میگم. واسه همه نی نی ها.
