خانه بازی بادبادکها
غذا گرفته بودیم کنارش کلم قرمز بود
گلسا : من پلپل (فلفل) دوست ندارم
من : فلفلها رو میدیم بابا بخوره دهنش بسوزه
گلسا : نه زبونش میسوزه
بعد از صحبت تلفنی من و زندایی نرگس
گلسا : مامانی گفتی مهدی (دایی گلسا ) رو ببوس .
آخه وقتی من با دوستام صحبت میکنم آخر مکالمه معمولا به بوسیدن بچه هاشون ختم میشه
گلسا خانه بازی بادبادکها رو خیلی دوست داره وقتی میبرمش اولش یه صندلی پیدا میکنه و آروم میشینه و نگاه میکنه یه چند دقیقه که گذشت کم کم یخش باز میشه اونقدر که موقع رفتن با کلی گریه و زاری میبرمش. و با بازیهایی که خاله فرخنده انجام میده کلی بهش خوش میگذره و دفعه پیش علاوه بر بازی گلسا نقاشی هم کشید و کاغذهای رنگی رودوست داشت روی خط خطیهایی که میکنه بچسبونه .اینم نقاشی گلسا .
و از همه بهتر اینکه اونجا مامانها هم میتونن بازی کنن مخصوصا اینجا که هوا گرمای زیادی داره وجود چنین موسسه ایی که بچه ها بتونن کنار هم بازی بکنن خیلی لازم و مفیده و واقعا جای تشکر داره.
گلسا سرما خورده بود و بعد از برگشتن از دکتر
گلسا: آقای دکتر چوب بستنی توی دهنم کرد .بهم بستنی نداد .بستنی میخواااااااااااااااام . (آی شکمو )