وروجک گلسا
وقتی با گلسا می ریم بیرون به ماشینها بادقت نگاه میکنه و هر ماشینی که مثله ماشینه بابا باشه میگه ابا (عباس) و هر جا ماشینه شبیه ماله خودمون باشه میگه بابایی و هر جا پراید می بینه میگه میدی(دایی مهدی)و موتور بهمن که ببینه با اشاره میگه ممد (دایی محمد) و هر وسیله نقلیه ایی که از سواری بلند تر باشه (کامیون .اتوبوس . تریلر . مینی بوس ... .)میگه اتو (اتوبوس) و خلاصه اینکه یه ماشین شناسی در هر بیرون رفتن داریم.
سوار تاکسی هم که بشیم میگه مامایی تاهی ؟(از اونجایی که ماشین غریبست و ناآشنا) میگم آره مامان تاکسیه بعد میگه: پو (پول). میدونه که توی تاکسی باید پول داد.
تخته گلسا رو مرتب میکردم همه وسایلشو گذاشتم یکجا و یکی یکی تا میزدم و مرتب می ذاشتم توی تختش که وقتی پتوشو برداشتم .گوشه اونو گرفت و میکشید و میگفت: پپوی من پپوی من(پتوی من)
برنج گذاشته بودم توی پلوپز و داشت ازش بخار می اومد گلسا اومده منو برده توی آشپزخونه و بخاره رو نشون میده میگه آتی آتی (آتیش)
تا زمانی که مطمئن نشده خوب حرفشو متوجه شدیم و یا عکس العملی نبینه اونو چندین بار میگه و میگه و تکرار میکنه مهلتم نمی ده.
میخواستم بخوابونمش همینجوری که تختشو تکون میدم مثلا لالایی میخوندم که گلسا با صدایه شعر بخوابه که همچین زد توی ذوقم و با عصبانیت گفت بهه بهه (بسه-نخون ).
هر جایی از بدنش که درد بگیره میاره نشون میده و میگه بو (بوس) ما هم بوسش میکنیم و میگیم عیبی نداره حالا دیگه خوب میشه .در اینجور مواقع اگه فاصله اش ازمون زیاد باشه خودش اونجایی که درد گرفته کلی بوس بوس میکنه تا به ما برسه و بگه بوف بو (بوف شده بوسش کنید)
اگه خدا بخواد قراره تغییر و تحولاتی توی خونه بدیم برای همین اومده بودن آشپزخونه رو اندازه بزنن گلسا رفته بود بالا و هی چراغها رو کلا خاموش میکرد و میگفت :حامو (خاموش) .این بنده خدا تا میخواست اندازه بزنه و بخونه گلسا هی چراغها رو خاموش روشن میکرد .از اونجایی که خیلی هم کولی بازی در میاره تا برش میداشتم خونه رو روی سرمون خراب میکرد.خلاصه ما یه پا توی آشپزخونه و تکمیل توضیحات یه پا دنباله گلسا خانوم و مواظبه روشنایی خونه.
دفعه بعد که برای دیدنه بقیه کارهای خونه اومده بودن گلسا زحمت کشید و به چشم بر هم زدنی کف اتاق خواب و راهرو رو با عکسهای ما فرش کرد .
زهرا نامزده دایی محمد چند روزیی اومده بوشهر . برای گلسا لاک زده بود به گلسا میگم کی واست لاک زده میگه :زه را .همینطوری با فاصله میگه.و عشقه کیفه لوازم آرایشه زهراست.
اینقدر که گلسا موقع خوابیدن اذیت میکنه و آدمو جون به لب و هر کاری میکنه که نخوابه منم گفتم بذار همه اتاقو تاریک کنم بدون چراغ خواب تا بخوابه و از اونجایی که همیشه یه چراغه کوچولو آخر پذیرایی روشن میذارم که زیاد توی خونه نور نداره. خلاصه همه چراغهای اتاقو خاموش کردم و گلسا جیغ جیغ که چراغها رو روشن کنم و میگفت حامو (به روشن و خاموش میگه خاموش) منم گفتم برق نیست رفت .وقتی بیاد چراغها روشن میشن گلسا از همونجا روی تختش یه سرکی این ور اون ور کشید و با اشاره به نور توی پذیرایی و با ذوق گفت اینا ااااا . و من
گلسا شیر خواست منم ریختم توی شیشه و رفت تمام بالشتکهای مبل رو انداخت و واسه خودش یه جایی درست کرد که از قضا از اونجا یخچال دیده میشد و شروع کرد شیر خوردن.منم هوسه ماءالشعیر کرده بودم در یخچالو باز کردم یه جوری که لیوان و مالشعیره توی دستم دیده نشه و به آرومی در شیشه رو باز کردم که باز کردنه درش یه صدایه آرومی داد مثله پیسسس.گلسا عینه جت دوید و از همنجا که میومد یه ریز میگفت مایی (ماءالشعیر) خلاصه این شد که اول لیوانه ما الشعیرو خورد و بعدم یه شیشه شیر و اینکه با وجوده گلسا یواشکی نمی شه چیزی خورد.گلسا ماالشعیر خیلی دوست داره منم گازشو کامل میگیرم و بعد میدم بخوره.
شمردن گلسا موقع شروع بازی. دو هه پنج (2 - 3 - 5 ) در شمارشه گلسایی یک و چهار نداریم .
وقتی زیرآفتاب باشه و گرمش بشه میگه: داغ آپتاب (داغ آفتاب).
موبایله منو میاره میگه دوها(گلسا) یعنی عکسهاشو روی موبایل بهش نشون بدم و موبایله ابراهیم رو میاره میگه گلگلی (قلقلی) یعنی شعره یه توپ دارم قلقلیه رو بذار گوش کنم
توی خواب گلسا خیلی خیلی وول وول میخوره طول و عرض تختو یه چند صد باری میچرخه.
اینم یه مدل خوابیدن.