گلساگلسا، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

گلسای من

2 سال و 3 ماهگی گلسا

گلسا : مونا میخوام کادو بخرم . من :.واسه کی ؟ گلسا :خودم گلسا کتاب می می نی صفحه ایی که توپ می می نی توی دستشه رو باز کرده بعدا توپش و آورده رو به صفحه به می می نی نشون  میده میگه منم توپ دارم. پای کامپیوتر بودم گلسا استکان اسباب بازی آورده  میگه :بیا چایی بخور وقت صبحانه من : گلسا مربا هم بخور گلسا :مربا نه مربع بعد از چند بار کتاب خوندن گلسا بازم بخون من :گلسا دیگه بسه بعدا گلسا :جون بابا عباس بخون جلد کتابش پاره شده بود گفتم بذار چسبش بزنم گلسا چسبه زخم آورده میگه بچسبون. بابایی موقع نگاه کردن به اخبار صدای تلویزیون رو بلند کرد گلسا: ابراهیم چقدر سر و صدا میکنی  !!! بابایی توی اتاق...
20 شهريور 1389

21 ماهگی گلکم

فرشته کوچولوی من ٢١ امین ماهگردت مبارک. عزیزم خیلی دوستت دارم   موهای گلسا خیلی بلند شده بود و فرفرفر.گفتیم موهاشو کوتاه کنیم.گلسا تا قیچی و شونه دید و فهمید اوضاع چه خبره زد زیر گریه و گفت: مامایی تههید (ترسید). مویی نه . و وقتی موهاشو قیچی میزدیم اینجوری میگفت مویی درد . که دیگه به موهاش دست نزنیم . به گلسا میگم: قلبه مامان کیه؟ گلسا: من نفسه مامان کیه؟ گلسا: من عشقه مامان کیه؟ گلسا: من و .... . تا اینکه یه شب با خانواده یکی از دوستان مهمونی رفته بودیم خونه دوسته دیگه.توی جمع گلسا حرف میزد و بازی میکرد بابایی به گلسا گفت : قلبه بابا ک...
4 شهريور 1389

سفر تابستانی89

سفرمون از جمعه اول مرداد ماه شروع شد یک هفته اول رفتیم شاهین شهر اصفهان که اونجا بیشتر به خرید و کمی گردش گذشت. و آغاز هفته دوم یعنی شنبه نهم مرداد در انتظار خبرهای خوش با پرواز ظهر به مشهد مقدس  رفتیم .دایی مهدی قرار بود با دختر خاله ام (نرگس جون ) عقد و دایی محمد با خواهر نرگس (زهرا جون ) نامزد بکنه مامان اینا چند روز زودتر رفته بودن به مشهد خونه خاله و رسم و رسومات اولیه انجام شده بود و ما بخاطر مشکل بلیط یکمی دیرتر رسیدیم . این یک هفته ایی که اونجا بودیم یه جشن کوچولوی نامزدی برای دایی محمد گرفتیم .برای زیارت و عقد دسته جمعی به حرم مطهر امام رضا (ع) رفتیم.دایی مهدی عقد کرد وبعدش شام داد. ١٢ مرداد تولد دایی محمد بود که...
21 مرداد 1389

گلسا در تولد آرتیناخانمی

 آرتینا جون تولدت مبارک عزیزم . روز پنج شنبه تولد 5 سالگی آرتینا کوچولو بود. از اول تولد تا آخرش گلسا خاله راما مامانیه آرتینا رو برای هر خوراکی بوسه بارون کرد و هر دفعه که راما جون از آشپزخونه بیرون میومد با ظرفه خوراکی گلسا هم همه مهمونی رو باهاش یه دور میزد منم کلی .حتما گلسا پیشه خودش فکر کرده به به چقدر این خاله خوشمزست همش با پفک و بستنی و کیک ....میاد. وقتی کیک رو روی میز گذاشتن و همه بچه ها دور کیک جمع شدن نگو گلسا از فرصت استفاده کرده و یه انگشت بهش زد من اصلا متوجه نشدم فکر کردم پیشه بچه ها بازی میکنه نگو ناخنک به کیک زده و یکی از بچه ها هم دستشو گرفته و یه دعوای کوچولو باهاش کرده بود و گلس...
29 تير 1389

گلسا در 19ماه و دو هفتگی

با گلسا از کنار مغازه ها رد می شدیم و ویترین اونها رو نگاه میکردیم که گلسا توی  یه مغازه عروسکهای نی نی دید دستمو می کشید و میبرد توی مغازه و یه ریز میگفت اَرو .بردمش توی مغازه اونجا یه نی نی دید و باهاش سرگرم شد منم گفتم خوب یادش رفته با لبه خندون و بازی بازی اومدیم بیرون که تا دوباره چشمش به عروسکها افتاد شروع کرد اَرو اَرو خلاصه خریدیمش و از همونجا سفت بغلش کرده اومدیم خونه دیدم یه عروسکش شرو روشن کرده شعر بخونه و خوابونده اینطرفش یکی دیگه هم اون طرفش خودشم مدل عروسکها بینشون خوابیده . البته عشق و علاقه و بازی کردنش با عروسک بیچاره فقط یه روزه بود مثل همه اسباب بازی های دیگه .     چهار پایه کوچولویی داریم که ...
17 تير 1389

19 ماهگی گلسا گلم

   موز (مو)   پمپرز (پم پم )     چاقو (داوو)  بستنی (بَیَنی )     نیست (نی ) انگور (انگو )    شکلات (داداوو) هاپو آهو (آوو) ببعی داغ پایین چرخ (تَخ )خ رو توی کلمه خوب نمی گه نی نی  بغل (بل) ماهی (مایی ) توپ عروسک (اَرو ) اسباب بازی(اَ بابا) خوب (اوب)  النگو (انگو) دوغ پارک (پات)  تخت (تت) بد (بَت)  بالش (بایی ) پتو(پَت)  رفت-ی΄΄΄΄ مونا-موه نا کفش (تَش ) جارو (دارو) کیک (تیت ) و به شمعهای روش هم میگه بوف و اعضای بدن رو تقریبا میشن...
3 تير 1389

گلسای تب دار-سه چرخه

چند وقتی یه کم گرفتار شدم و فرصت نمی شد گلسا رو ببرم پارک تا اینکه دو سه روز با وجود گرمی هوا بردمش پارک گلسا هم تا تونست سرسره بازی کرد و دلی از عزا درآورد اینقدر برای بازی هول داشت که تا از سرسره میاومد پایین عینه جت می دوید و از پله ها بالا میرفت .حسابی خسته شده بود که آخر سری ها پاهاش توانایی بالا رفتن از پله رو نداشت و با این وجودم ول کن نبود و خلاصه به زور بردمش خونه و حمومش کردم و خوابید. اما از نصف شب شروع کرد به تب کردن و این تبش یکی دو روز ادامه داشت.سرما هم نخورده اصلا.نمی دونم شاید از خستگی اینجوری شده بود. گلسا چای یا غذا یا اتو هر وسیله  یا چیزی که گرم باشه بهش اشاره میکنه و میگه داغ.حتی توی حیاطم که ظهر ها داغ میشه میخو...
24 خرداد 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلسای من می باشد