فقط 10 روز دیگه تا دو سالگی گلکم
گلسا و امیرحسین (داداشم) با هم کلی کل کل کرده بودن و یکی به دو و .... بعدش گلسا اومده به من میگه : دایی اَم حُیین دختره بدیه (دایی امیر حسین دختر بدیه ) بهش میگم امیر حسین پسره .گلسا میگه : نه عباس (بابام)پسره . حسابی گرفتار یه سری تغییرات و رنگ آمیزی و تعویض کابینت و ... شدیم (فکر کنم یه چند هفته ایی حسابی طول بکشه)و بعد از کار کردن خسته بودم و کمرم درد میکرد موقع بلند شدن میگفتم آی آی. گلسا: چته؟ من:کمرم درد میکنه. گلسا: آمپول بزن . جایی بودیم وقتی برای پذیرایی میوه آوردن توی ظرف میوه پرتقال نبود گلسا بلند جلوی همه و رو به صاحبخونه پرتقال کو؟ یه شب که رفته بودیم بیرون یه شیشه کوچولو آب...
نویسنده :
مامان مونا
15:25