گلساگلسا، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

گلسای من

گلسای تب دار

1390/3/21 12:04
نویسنده : مامان مونا
1,239 بازدید
اشتراک گذاری

من : گلسا چرا اینقدر گریه میکنی بسه دیگه مامان ناراحت می شه  ببین چشمات قرمز شده ....

گلسا : خوب تو گریه امو در نیار

من :تعجب

بابا : گلسا روی صندلی بشین وسط ماشین نباید بایستی خطرناکه

گلسا : به خدا به جون دایی امیر حسین نمی شینم.عینک

 

رفته بودم خرید از سوپری , کنارشم مفازه فست فود فروشی و سر زدن به اینجاها وبوی سرخ کردنی و غذا گرفتن وقتی اومدم توی ماشین و گلسا بغل کردم روی پام بشینه گفت : مونا چگدر (چقدر ) بوی خوبی میدی.خوشمزه

گلسا یه کتاب داره به اسمه هتی هیس هیس که اوایلش داستان رو اینجوری تعریف میکنه که هتی هیس هیس یه مار کوچولوی خالداری بود که ....

گلسا :نه - یه ماره بزرگه خالداری بود که ....

قسمته بعد هتی میره پیشه دوستش ری ری راه راه

گلسا :نه - باید بگی پیشی نه ری ری راه راه

.... و همینطور تا آخره داستان که گلسا هر جوری خودش دوست داره متن قصه هاشو و کتابها رو تغییر میده .

گلسا توی سی دی shaun the sheep از گاوه با اون قیافه خشن که میاد میترسه و برای اینکه اینقدر احساسه بدی نسبت به گاوه نداشته باشه بهش گفتم آقا گاوه مهربونه و .....

تا اون روز که داشتم به گلسا میگفتم بابا مهربونه میخواد ما رو پارک ببره این و بخره و ....

گلسا با اخم : نه آقا گاوه مهربونه

اومدیم از بابا تعریف کنیم خوشبحالش بشه بدتر شد.خجالتآخ

 

گلسا دو سه روز تب زیاد کرد و سرماخوردگی ویروسی گرفت و اینکه خیلی توی دارو خوردن ما رو اذیت میکنه  منم داروهای اصلیشو قایم کردمو یواشکی توی آبمیوه و شربت و شیر میریزم که بخوره و  البته متوجه میشه که مزه اشون تغییر کرده ولی به زور میخوردشون که دارو نخوره  و از  الکی داروهای قدیمی رو بهش نشون میدم که دارم می اندازم دوردروغگو و دیگه بهت دارو نمی دم بخوری اگه هر موقع که مامان آبمیوه و این چیزا رو بیاره.

گلسا که برده بودم دکتر وقتی خانم دکتر خواست چکش بکنه از اولش جیغ و داد و گریه و فریاد و یه ریز میگفت : من اینجوری دوست ندارم. حالا چی کار کنم؟ گریه

 

وقتی من و بابایی با هم صحبت میکنیم گلسا در حاله انجام هر کاری که باشه گوشش پیشه ماست و بعدش بعضی از حرفهای  ما رو تعریف میکنهشیطان و من و بابایی با زبون ایما و اشاره و درگوشی و یواشکی و .... حرف میزنیم مخصوصا ماجرای دکتر و دارو خوردن . و نمونه های دیگه اش رو توی پستهای قبل نوشتم.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان آريا
21 خرداد 90 13:57
سلام مونا جان. ببوس گلسای عزیز و شیرین زبون رو
عمه ی امیرحسین
21 خرداد 90 22:38
واای چه دختر نازی هزارماشاالله نمی خواید صدای وروجک عمه رو بشنوید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان ارشيا
22 خرداد 90 7:40
سلام عزيزم خوبي؟مرسي كه خبر دادي اما من آدرس و پسورد ريدر رو گم كردم و نميتونم لينك كنم ولي يه جايي مينويسم كه آدرس وبلاگش يادم نره ماشالله چه خانمي شده حسابي ببوسش
مامان یکتا
23 خرداد 90 16:24
الهی خاله قربون این شیرین زبون بره جانم عزیزم
مامان هلیا
24 خرداد 90 13:10
چه خاطرات بامزه ای حتما" وقتی بزرگ شد خیلی براش جالبه که اینا رو بخونه بوسسسسسسسس برای دخملی
مامان ماهان
25 خرداد 90 1:02
شیرین زبون میام میخورمتا
مامانی بردیا
25 خرداد 90 12:08
ای وای دور از جون بابا خیلی عزیزی گلسا گلی
فرناز مامان آنیسا
25 خرداد 90 15:51
ای جاااااااااااااانم که تب کردی قشنگم ...
مامان دیبا و پرند
26 خرداد 90 18:41
سلام دوستم مونا جون پیشنهاد می کنم یه دونه عطر فست فودی بگیر حالا که دخملکت اینقدر ازت تعریف کرد. بلا دور باشه از جونش.
مامانشون
27 خرداد 90 10:41
سلام.الهی تب و بیماری از این گلسای شیرین زبون تا همیشه دور باشه امروز تو وبلاگمون جشن تولد پسر مهربونم علی استشما هم دعوتید خوشحالمون می کنید با تشریف فرمایی تون.دیر نکنید منتظریم
مامان ماهان
29 خرداد 90 11:46
سلام گلم خوبیییییییییییی گلسا جون خوبه
مامان فاطمه
31 خرداد 90 7:33
چشم نخوره دختر گلت با زبون بازیهاش ماشاءا... به این خوشکل خانوم منو لینک کنی و سربزنی خوشحال می شم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلسای من می باشد