عروسی دوست بابایی
پنچ شنبه عروسی دوست بابایی دعوت شدیم. قبل از عروسی با خودم فکر میکردم که چون اونجا صدای آهنگ و کل و .... این چیزا زیاده ممکنه گلسا اذیت بکنه که خدا رو شکر از موقعی که رفتیم تا آهنگ پخش میشد گلسا شروع میکرد رقصیدن جدیدا هم که یاد گرفته سرشو تکون بده این قسمت هم به مدل رقصیدنش اضافه شده واسه خودش دست هم میزد.
از همه میوه های روی میز یکی یه دور چشید و خورد .کیوی با پوست گاز میزد ترش بود و خاردار قیافشو توی هم میکرد اما ول کن نبود میوه هایی رو هم که پوست میگرفتم میدادم دستش قبول نداشت.پرتش میکرد سبد میوه رو می کشید طرف خودش و بجون میوه ها می افتاد.
از کیک هم خیلی خوشش اومده بود تمام سر و صورتش رو کیکی کرد تا از عروسی اومدیم بیرون چند دست عوضش کردم گلسا اینقدر به این چیز و اون چیز ناخنک زد و خورد که مامانم گفت شامی که واسش آوردی ندی بخوره ها دیگه پ ی پ ی میکنه و..... . خوابم که اصلا توی چشماش نبود هر چی شیر گذاشتم دهنش و دست می کشیدم روی چشماش هی ابرو هاشو می آورد بالا که چشماش روی هم نره یا با دستش میزد ودستمو پس میکشید .
دستم رو گذاشته بودم زیرچونه ام و آرنجم روی میز بود واسه خودم این ور و اون ور نگاه میکردم که یدفعه گلسا با پاش محکم زد توی آرنجمو و دستم لیز خوردبه حالت نیمه شدم گلسا خانمم غش غش میخندید و این شد یه بازی و ما خودمون هم از خندیدن گلسا ذوق کردیم و ازش فیلم گرفتیم.
تا بالاخره قبل از شام به یه زوری ساعت 12 خوابوندمش اگه بیدار بود میز شام ما واقعا دیدنی می شد.
و اون شب گلسا فقط یکبار واسه شیر بیدار شد.مامانم میگفت آخی بچم از بس رقصیده خسته شد از حال رفت. صبح جمعه منتظر بودم زود بیدار بشه ببرمش حموم ترسیدم با این سر و بدن شیرین مورچه ها بخورنش که گلسا در حال پ ی پ ی بیدار شد.....
گلسا با سر و صورت کیکی و قیافه ایی کاملا متفاوت با موقع ورود به تالار.
و گلسا اونجا خیلی ساکت و آروم بود و مامانم هم ذوق بچشو می کرد فکر کنم به این دو تا خیلی خوش گذشت.
گلسا چهار دست و پا که میره میگیم بگیرش بگیرش هیجانی میشه و برعکس برمیگرده میدوه میاد طرف خودمون .
خیلی قشنگ انار میخوره. دونه های انار و یکی یکی با دو تا انگشتش می گیره میذاره توی دهنش و میجوه.
به چیزی که نباید دست بزنه میزنه بهش میگم گلسا.یه نگاهی میکنه اگه نزدیکم باشه سرشو میاره جلو می چسبونه به سرم اگه دور باشه شروع میکنه خندیدن و ذوق الکی میخواد گولمون بزنه.
بابام موقع خوابیدن پتو میکشه روی سرش ولی مگه گلسا میذاره تا می بینه میره کنار بابام میشینه و هی پتو پس میزنه و دالی بازی میکنه در واقع ظهر ها از دست گلسا خانم خونه مامانم اینا خواب تعطیل.
برای رسیدن به چیزایی که بالاست و دستش نمی رسه روی انگشتای پاهاش می ایسته و خودش و بکش بکش میکنه.