گلساگلسا، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

گلسای من

شمارش معکوس تا تولد گلسا

گلسا چشمک میزنه البته با دو چشم. کلمه د´ د´ر خیلی خوب میشناسه.هر کی بهش بگه گلسا بریم د´ د´ر عین جت میدوه میره بغلش . یه ماشین کوچولو گرفتم که بتونه سوار بشه و بازی بکنه اولین باری که سوارش شد. وقتی خودشو تکون تکون داد دید انگار عقب میره تا چند دقیقه عقب عقب فقط میرفت بعدش یاد گرفت که به سمت جلو هم می تونه حرکت بکنه به مامانم گفتم خوبه دیگه بذاریش روی ماشین همینجوری میمونه و دیگه دنبالت راه نمی افته که دیدم چند دقیقه بعد به کمک گرفتن فرمون پیاده شد ̦و فردای اون روز سوار شدنم خودش یاد گرفت. روی ماشینش که می شینه میگه ا ̦ ا ̦  ا ̦ .... (مثلا صدای ماشینه) کسی رو که میشناسه و می بینه با ذوق میگه ا ̦ه . ...
27 آبان 1388

گلسا در عکاسی

دیروز گلسا رو بردم عکاسی . از اونجایی که تازگی ها کوچولوی ما ظهرا نمیخوابه به مامانم سفارش کردم اگه خواست بخوابه بگو نیام ببرمش تا خوب بخوابه و عصر کسل و بی حوصله نباشه . گویا گلسا یه چرت کوچولو زده بود و مامانم گفت مونا تا ساعتی که بیای ببریش خسته شده و شیر بذاری دهنش حتما می خوابه . ولی گلسا تا اومد خونه شروع کرد بازی کردن و سی دی خودش رو گذاشتم .شیر بهش دادم .الکی چشمامو بستم و خودمو به خواب زدم .بغلش کردم هر کاری کردم به هر راهی متوسل شدم تا بالاخره ساعت 4.30 به زور تونستم بخوابونمش. یه یکی دو ساعتی خوب خوابید و بعدش غذاشو دادم و بساط لباس پوشیدن و مو شونه کردن(مرتب شدن موهاش فقط برای چند ثانیه ست نمی دونم چرا تا موهاشو شونه ...
19 آبان 1388

عروسی دوست بابایی

پنچ شنبه عروسی دوست بابایی دعوت شدیم. قبل از عروسی با خودم فکر میکردم که چون اونجا صدای آهنگ و کل و .... این چیزا زیاده ممکنه گلسا اذیت بکنه که خدا رو شکر از موقعی که رفتیم تا آهنگ پخش میشد گلسا شروع میکرد رقصیدن جدیدا هم که یاد گرفته سرشو تکون بده این قسمت هم به مدل رقصیدنش اضافه شده واسه خودش دست هم میزد. از همه میوه های روی میز یکی یه دور چشید و خورد .کیوی با پوست گاز میزد ترش بود و خاردار قیافشو توی هم میکرد اما ول کن نبود میوه هایی رو هم که پوست میگرفتم میدادم دستش قبول نداشت .پرتش میکرد سبد میوه رو می کشید طرف خودش و بجون میوه ها می افتاد. از کیک هم خیلی خوشش اومده بود تمام سر و صورتش رو کیکی کرد تا از عروسی اومدیم بیرون چند ...
9 آبان 1388

خانم گلم یازده ماهه شد.

  نی نی ما برای مدت چند دقیقه بدون کمک می ایسته با کلی ذوق.       ۴ تا دندون کوچولو بالا و  ۴ تا دندون پایین داره. اولین قدم به تنهایی روز 28 مهر برداشت و از اون روز به بعد عاشق راه رفتن شده و یکی دو روز بعد یک قدم شد چند قدم . یه دستش رو میگیرم بعد گلسا شروع میکنه راه رفتن خیلی خوشش میاد بعضی وقتها تند تند قدم برمیداره حسابی هم کیف میکنه. دیروز دست گلسا رو گرفتم که بایسته کنارم و با هم عکس بگیریم مگه گذاشت من وسط گلسا هم  واسه خودش چرخهای 360 درجه میزد به ناچار از خیر عکس گذشتیم فیلم گرفتیم. کیک خیلی دوست داره بهترین سرگرمیه که چند دقیقه گلسا بشینه.وقتی سی...
2 آبان 1388

واکسن آنفولانزا

هفته گذشته واسه گلسا واکسن آنفولانزا زدم . حدود 5 روز بعدش تب بین 38 تا 38.3 کرد و کسل بود با یکی دو بار استامینوفن تبش رو پایین آوردم ولی این حالت بی حالی هنوز بود و سرفه های خشک هم بهش اضافه شد. دوباره نی نی گل رو از ترس عفونت گلو و ... بردیم دکتر. گلسا از 6 صبح بیدار میشد و سرفه می کرد می ترسید ومدام گریه میکرد میخواست بغل باشه و همینطوری هم بخوابه منم اجازه نداشتم بشینم توی بغلم چشماش بسته بود و خواب بود وقتی آروم می نشستم نمی دونم چه جوری می فهمید و شروع میکرد به گریه.خودمم مونده بودم حیرون از این کارش. دلمم می سوخت گریه بکنه این شد که از صبح تا شب تمام مدت گلسا بغل بود و به همین حالت هم واسه خودش می خوابید راضی به کس دیگه ایی هم ن...
28 مهر 1388

گلسای من

دیشب گلسا مثل همیشه واسه شیر خوردن بیدار شد منم سریع آماده کردم که بخوره و خوابش نپره .نگو خودم توی این فاصله خوابم برده .یکدفعه که چشمم رو باز کردم دیدم شیشه شیر توی دستم نیست و گلسا خانمه بلا توی تختش نشسته و بازی میکنه و شیشه شیر از طرف پستونکش توی دستشه و داره توی هوا میچرخوندش و شیره که پخش میشه این ور و اون ور و تا منو دید یه خنده با ذوقی کرد .وقتی اینجوری دیدمش خیلی ترسیدم گفتم خدا رو شکر که فقط سر جاش نشسته بلند نشده به کمک محافظ تختش راه بیفته یا ازش آویزون بشه. با موهام کف پاش رو قلقلک میدم خیلی خوشش میاد اگه موهام و بکشم پاشو میاره و دراز میکنه یعنی بازم بازی کنیم.   تازگی ها جاهای باریک و تنگ میره ...
15 مهر 1388

ماسه بازی بچه ها

من و لیلا جون مامان لیدا نیاز جون مامان کیانا و راما جون مامان آرتینا قرار ماسه بازی واسه بچه ها گذاشتیم کنار دریا.گلسا دیر از خواب بیدار شد و تا ما رفتیم ساعت نزدیک 6.30 شده بود و هوا تاریک .لیدا و کیانا خودشون رو گل گلی کرده بودن و از این بازی حسابی کیف میکردن. منم با ذوق bikini تن گلسا کردم گفتم شاید بازی کنه ولی خانمی ما اصلا حاضر نبود پاشو روی زمین بذاره. بعد از دریا رفتیم روی چمنها نشستیم و نیاز هم بساط چای و کیک آورده بود خیلی بهمون خوش گذشت .حالا اینجا هوا داره کم کم بهتر میشه و قرار گذاشتیم زود زود بچه ها رو بیاریم . راما جون نتونست بیاد جاش خیلی خالی بود.   گلسا     لیدا  و...
8 مهر 1388

ده ماهگی دختر نازم

گلسا به کمک وسایل خوب می تونه بایسته. بعضی وقتها شجاع میشه و یکدفعه دستش رو ول میکنه .اصلا تنهایی توی تختش نمی تونم بذارمش لبه های تخت رو میگیره و می ایسته بعد قدم بر میداره و یه دوری اطراف تخت میزنه یا اینکه از حالت ایستاده کاملا رو به بیرون آویزون میشه که از تخت بیاد بیرون. موقعی که واستاده خیلی قشنگ میشینه اول آروم خودش و زانوهاش رو خم میکنه بعد یه دستشو میرسونه زمین که تکیه گاهش باشه و با احتیاط میشینه. ورودی آشپزخونمون پله میخوره.نی نی گل یاد گرفته چهار دست و پا بیاد و از این قسمت بالا پایین بره ( آشپزخونه تنها جای در امان از دست گلسا بود ). دو تا دندون کوچولوی دیگه نیش زده از لثه اش یکی بالا یکی پایین .اله...
4 مهر 1388

مهمونی خونه خاله لیلا

پنج شنبه من و راما جون مامان آرتینا و نیاز جون مامان کیانا قرار گذاشتیم بریم خونه لیلا جون مامان لیدا . این جمع شدنهای دور هم خیلی خوب و خاطره انگیزه و بچه ها هم حسابی با همدیگه بازی میکنن. گلسا کنار بچه ها می نشست و بازی میکرد و ماژیک های آرتینا رو برمیداشت.الهی آخر سر آرتینا از دست گلسا نقاشی هاشو (نقاشی کشتی دزدهای دریایی) زیر میز قایم کرد.از کش موهای کیانا هم که قرمزخیلی خوشش میومد و میخواست بگیردش از کشیدن لباس لیدا موقع بازی هم غافل نبود . نی نی گل در کل اونجا دختر خوبی بود اما خوابش هم میومد و چشماشو میمالید بقول بابا برف پاکن هاش کار میکرد و گریه میکرد هر کاری کردمم نخوابید . خاله لیلا زحمت یه شام خوشم...
23 شهريور 1388

مهمونی خونه خاله صدیقه

چند وقتیه که گلسا رو زیاد مهمونی میبرم مخصوصا جاهایی که بچه دارن که گلسا هم بازی کردن با بچه ها رو یاد بگیره و سرگرم باشه هم اینکه غریبی کردنش کمتر بشه تا الان هم خیلی بهتر شده و دیگه گریه نمی کنه یا بخواد مدام به من آویزون باشه . مهمونی ایندفعه روز پنج شنبه بود. با گلسا رفتیم خونه خاله صدیقه از دوستای دوره دانشگاهم که هنوزم با هم رفت و آمد داریم و نی نی کوچولویی داره به اسم روژینا .   تا رسیدیم نی نی گل گذاشتم توی روروءکش اونم صاف رفت طرف ظرف میوه و یه هلو برداشت بعد یه نگاهی به همه کرد و انداختش و تا خواست بره سراغ گلابی ظرف میوه رو برداشتم گذاشتم بالا . بعد که خاله صدیقه پذیرایی کرد گلسا با دهن باز میومد پیش من ک...
14 شهريور 1388
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلسای من می باشد