گلساگلسا، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

گلسای من

کوتاهی موهای گلکم

یه چند وقتی بود که دیگه موهای گلسا بلند و نامرتب شده بود تا اینکه فرصت شد و بردمش آرایشگاه. قبلا چند باری آرایشگاه برده بودمش آروم بودا ولی اونروز تا پیشبندو قیچی و ... دید کولی بازیی درآورد. . هر چی الناز دختر دوستم بپر بپر کرد و اسباب بازی آورد که حواس گلسا رو پرت کنیم فایده نداشت.بنده خدا دوستم سریع موهاشو کوتاه کرد شاید ۵ دقیقه هم طول نکشید ولی گلسا از گریه به هق هق افتاده بود. حتی پیشبند هم واسش نبستم تمام لباسهای من و گلسا زیر مو شده بود.زود آوردمش خونه حمامش دادم و بعدم خوابید .اصلا درست و حسابی قیافشو نتونستم ببینم . گلسا اکثر اوقات غذاشو با چنگال   میخوره.  گلسا اصرار داره رو...
19 دی 1388

گلسا خانومی

گلسا دردری ما بعضی از مسیرها رو خوب میشناسه.مخصوصا راهی که کنار خونه مامانم ایناست وقتی حوصله اش سر میره و میبرمش بیرون اشاره می کنه از این راه بیرون و اگه از طرف دیگه ببرمش جیغ و گریه و خودشو از بغلم میکشه بیرون.   برای خرید رفتیم سوپری.گلسا رفت طرف قفسه ها و نگاه میکرد بعدش دیدم دو سه تا کیک گرفته دستش و بقیه کیکها رو که دستش جا نداشت میذاشت توی بغلش .منم سریع دوربین از توی ماشین آوردم ازش عکس گرفتم از بس وول وول خورد خیلی خوب نشد عکسش.     توی ماشین که هستیم سی دی ببینه بر میداره  جای سی دی ضبطم میدونه کجاست میخواد واسه خودش آهنگ بذاره.منم که معمولا دوربین همراهم هست ازش عکس ...
13 دی 1388

تولد بابایی

نی نی گلسا: امروز هفتم دیماه تولد باباییه.بابای خوب و مهربونم دوست دارم و تولدت مبارک .  مونا: هیچ کلمه ایی زیباتر از دوستت دارم نیافتم تا به تو هدیه بدهم بدان که همیشه سالروز تولدت بهترین روز زندگی ماست. ابراهیم جان تولدت رو بهت تبریک میگم و امیدوارم همیشه سالم و شاد و موفق باشی.                                                       ...
6 دی 1388

1سال و 1 ماهگی خانم گلم

دختر نازم یک سال و  یک ماهه شدی. گلسا  با دستش لپ میکشه بعد دستشو میبره طرف لبش و یه بوس محکم و صدا دار میکنه. هر چیزی که عمودی باشه مثل بطری یا اسباب بازیهای رویهم باید بزنه بندازدش. چند روز پیش مامانم شیشه شیر خالی گلسا عمود گذاشت جلوش و گلسا با پا انداختش و از اونجایی که هر کاری رو یه بازی می دونه از اون به بعد خودش می نشست روی دو پا و شیشه شیرشو  میذاشت اونوقت می ایستاد و با پا میزد بهش تا بیفته فکر کنم نیم ساعتی این مدلی بازی میکرد. تخت گلسا تکون میخوره به همین خاطر بین تخت خودمون و گلسا یه کوچولو فاصله هست روی اونجا رو با بالش پوشوندم دیروز متوجه شدم گلسا پتوشو به زور فشار میده کنار بالشها .حالا که ر...
2 دی 1388

تقلید کردنهای گلسا

اگه دو تا شکل از کوبه هوشش بیرون باشه اونها رو قشنگ با امتحان کردن میذاره سر جاش . داداشم داشت بادوم زمینی میخورد گلسا هم به من آویزون میخواست بخوره و چون سرکه داشت بهش ندادم و یه بسته چیپس گذاشتم جلویش البته بسته.گلسا هم مثل داداشم با دو انگشت مثلا چیپس بر میداشت میذاشت توی دهنش.جالب اینکه دهنشم تکون میداد یعنی داره میخوره از بعضی کاراش واقعا تعجب میکنم که چقدر سریع  و عالی همون لحظه تقلید و تکرار میکنه.  تازگی ها میگه : ماما بعضی وقتها درست و حسابی منو میجزونه .از بغل مامان و بابام بغل من نمیاد. همینکه برس میاد دستش یا به موهای من میکشه یا خودش. روی ماشینش که نمی شینه بازی بکنه فرمونش رو میگیره دو پایی ب...
29 آذر 1388

گلسا در 383 روزگی

بعد از شام داشتم سفره تمیز میکردم گل-سا هم کنارم بود یواشکی حواسم بهش بود دیدم مثل من یه دستمال کاغذی در میاره از جعبه و میکشه توی سفره  . جدیدا انگشت توی دماغش میکنه. . میگم گل-سا فوت بکن اینجوری.اونم همچین لباشو فشار میده و فوت میکنه که صدا میده . معمولا آخر هفته ها همه بچه ها خونه مامان بزرگم جمع میشن.منم گل-سا میبرم بازی بکنه.نی نی گلم تا تونست ورجه وورجه کرد اینقدر که خیس عرق شده بود و از خستگی خوب نمی تونست راه بره هی می خورد زمین رفتم بغلش کردم مثلا یه خورده استراحت بکنه ولی قبول نداشت که گریه میکرد و جیغ که بذارم زمین.اینقدر فعالیت کرد که صدای ﻫ ﻫ نفس نفس زدنش قشنگ شنیده میشد . چند تا کتاب و اسباب بازی کوبه هوش براش خری...
21 آذر 1388

گلسای عاشق راه رفتن+واکسن 1سالگی

نی نی  کوچولوی نازنینم تمام مدت سعی میکنه راه بره به انتهای مسیر که میرسه سرعتشو زیاد میکنه و خودشو پرت میکنه توی بغل ما یا وسایل رو میگیره.دیشب هوا خیلی خوب بود رفتیم کنار دریا قدم بزنیم.بابام دست گلسا رو گرفت گفت دخترم یکمی راه بره.گلسا هم که خوشش اومده بود ول کن نبود اصلا بغل نمی موند خودشو آویزون میکرد به طرف پایین که بذاریمش زمین . موقع راه رفتنم ذوق میکرد از خوشحالی و هیجان همینطوری دهنش باز بود و میخندید به ما هم نگاه میکرد. اولین باری که گلسا دستش رو گاز گرفت در حال خوردن نون ساندویچی اشتباها یه گازم از دستش زد.انگار انگشت شصتش خیلی درد گرفته بود همچین اشک می ریخت. وق...
14 آذر 1388

عزیز نازم تولدت مبارک

گلسای من,گل من تولدت مبارک عزیز من,گل من تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک قشنگ شدی,گل شدی شدی مثل عروسک عزیز من,گل من تولدت مبارک رو سقف این اتاقه یه عالمه ستاره می خوان تولدت رو جشن بگیرن دوباره فشفشه های روشن باربارک های رنگی تو دستامون می رقصن رقص به این قشنگی وقتشه که فوت کنی شمع ها رو خاموش کنی شادی و مهر رو کنی غم رو فراموش کنی نگاه نکن اینقدر تو آینه خودت رو بیا ببر عزیزم کیک تولدت رو فوت کن,فوت کن,فوت کن شمعها رو خاموش کن فوت کن,فوت کن,فوت کن غم رو فراموش کن باز کن هدیه ها رو بافاصله تک به تک ان شا الله زنده باشی همیشه خنده باشی تو آسمون آبی مثل پرنده باشی اینجا که هر نگاهی دیده چقدر تو ماهی اسفند دو...
9 آذر 1388

تولد لیدا خانمی

  ۵  پنجشنبه تولد لیدا جون بود. لیدای عزیزم کوچولوی نازنیم تولدت هزاران بار مبارک.  عصر اون روز حسابی گذاشتم گلسا بخوابه که اونجا سر حال باشه که خدا رو شکر همین طور هم شد.اوایل تولد که توی بغلم آروم نشسته بود و مشغول با بستنی و میوه و پذیرایی از خودش .... . موقع فوت کردن شمع و باز کردن کادوها هم هی از بغل من فشار می آورد که بره پایین پیش بچه ها بایسته یا بهتر بگم سراغ کیک و کادوها که بالاخره ما تسلیم شدیم و گذاشتیمش پایین. راما جون گلسا رو میبرد بالا کنار بادکنکها تا دهن گلسا به بادکنکها میرسید باز میشد و تا وقتی پایین می اومد دهنش همینطوری باز بود انگار هوس کرده بود یه گاز ا...
30 آبان 1388
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلسای من می باشد