گلساگلسا، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

گلسای من

کف پای گلسا و سالگرد ازدواج بابا و مامانی

گلک خانم بردم حمام . وانشم پر از آب و اسباب بازی و کف کردم که بازی بکنه ایندفعه مدتی که توی وان بود زیادتر از همیشه بود .دیدم گلسا هی پاهاشو میاره بالا نگاه میکنه و به کفه پاش دست می کشه چند بار این کار رو کرد بعد بهم گفت "ما ما بوف؟" نگو کف پاش چروک شده خلاصه همینطوری که گرفتاره دیدن پاهاش بود و هی اونها رو  آورد بالا و بالاتر تا از اون طرف لیز خورد و سرش رفت زیر آب که زود گرفتمش . خونه مامان اینا فیلم نگاه میکردیم .توی فیلم زنگ خونه رو میزنن صدای زنگ اونجا مثل زنگ خونه مامان اینا بود گلسا هم تا صدا رو شنید دوید رفت طرف آیفون و با اشاره به آیفون میگفت "با" "با" یعنی باز کنید .دکمه باز کن رو هم میشناسه چون معم...
28 فروردين 1389

گلسا و هستی

جمله های گلسا ( آب بده. ام بده ) توپ :بوپ / پا بریم / رفت رو خیلی بامزه و ناقص میگه دهنش رو تا آخر باز میکنه با : باز وقتی میگه نه ابروهاشم  می اندازه بالا. با گلسا رفتیم مغازه با فرزندان.گلسا یه دوری زد و اومد پیشم و هی میگفت بوپ بوپ منم هر چی دور و برم رو نگاه کردم چیزی ندیدم دوباره اومده میگه بوپ بوپ میگم کو ؟کجاست ؟با دستش اشاره میکنه به کنار میز فروشنده یه گوشه استوانه شیشه ایی پر از توپهای کوچولو بود یه توپ اسفنجی خوشگل براش خریدم همش توی دستش بود از اونجا که رفتیم پارک از دستش قل خورد و افتاد توی جوی آب.خیلی هم ناراحت شد ولی ما دیگه از مغازه دور شده بودیم.معمولا هر جایی میریم حتما یه توپ رو بای...
17 فروردين 1389

اولین هفته عید -مسافرت به اصفهان

  قرار بود هفته اول عید بریم اصفهان. با وجود اینکه از حدود یک ماه قبل برای بلیط اقدام کردم ولی بلیط رفت فقط یکی تونستم بگیرم توی این مدت هر چی تماس میگرفتم دفتر هواپیمایی خبری از بلیط نبود تا آخرین روز که رفتیم بلیط و پس بدیم گفتن برای پنج شنبه شب بخاطر بازی فوتبال استثنا ءن هواپیما گذاشتن و  از این بهتر نمی شد و وقتی سوار شدیم کلا ۶ تا مسافر بیشتر نبودیم (ما + ٣ نفر از پرسنل فرودگاه)   .  این چند روز که اصفهان بودیم واقعا عالی بود و حسابی خوش گذشت از صبح تا غروب بیرون بودیم و به جاهای دیدنی سر میزدیم با وجود اینکه مدت طولانی ددر بودیم گلسا اصلا اذیتم نمی کرد و اکثر مسیرها خودش ...
7 فروردين 1389

آخرین پست سال 88

امروز روز شادی و امسال سال گل      نیکوست حال ما که نکو باد حال گل   ((سال نو و نوروز باستانی پیشاپیش مبارک.)) برای گلسا توی حمام یه وان پر از کف درست میکنم می شینه توش و حسابی کیف میکنه میگم گلسا خودتو بشور شکمتو بشور دستشو میکشه روی شکمش . این قطاره خوشگلو براش خریدم.   بعضی وقتها من و گلسا بعد از ظهر ها با هم میریم ددر (ددر بازاری) . گلسا خانمی هر مغازه ایی که خودش خوشش بیاد میره داخل و هر کدومم خوشش نیاد نه خودش میره و نه میذاره من برم  . بعدم اینکه توی پاساژ اجازه نمیده دستشو بگیرم و دوست داره آزادانه واسه خودش این ور و اون ور بره  . خدا نکنه پله...
16 اسفند 1388

گلسای پانزده ماهه’ من

 گلسای عزیزم ۴ اسفند پانزده ماهه میشی .   رفتم مغازه نی نی سالن واسه گلسا لباس بگیرم .گلسا هم گذاشته بودم پایین برای خودش راه میرفت بعد از خرید لباس چند مدل شیشه شیرم نگاه کردم گلسا تا شیشه ها رو دستم دید مانتوم رو میکشید و یه دم میگفت : ا´م ا´م  و من   .  این هدیه های دایی محمده که از مسافرت مشهد اومده .دستش درد نکنه .     ماشین که میبینه میگه : بو   بوم .     وقتی می افته زمین یا یه جایی از بدنش درد میگیره با گریه میاد و همونجا رو نشون میده میگه : بوف بوف.   نمایشگاه نفت گاز و پتروشیمی گذاشته بودن .یه غرفه محصولات کودکان داشت و ما هم...
30 بهمن 1388

گلسا کوچولو و کاراش و دندونهای جدید

دو تا از دندونهای آسیاب بالایی نی نی گل نیش زده .قربون این دندونهای کوچولوت بشم عزیزم.   وقتی ماشین ایستاده و بابایی میره پایین گلسا زود میره جای بابایی و هی از جلو میاد به عقب ماشین و از عقب به جلو پاشو میذاره بین دو تا صندلی جلو بعد خودشو میکشه و پا میذاره روی صندلی عقب .خدا رو شکر فعلا توی حرکت ماشین این کارو نمی کنه.   برای گلسا کوچولو پنج شنبه دفترچه حساب پس انداز مسکن جوانان باز کردیم.   نی نی گل خیلی بامزه مایعات رو با نی میخوره وقتی با نی میمکه لپهاش و خودش خیلی خوردنی میشه .   وقتی گلسا رو عوض میکردم پمپرزشو میذاشتم توی سطل . بعضی وقتها گلسا خودش این کارو میکرد و اوایل فقط پمپرزش...
27 بهمن 1388

گلسا موشی

بعضی اوقات که گلسا برای خوردن غذا بد قلقی میکنه بهش میگم: موشه بخوره موشه بخوره بعد گلسا دهنشو باز میکنه و لقمه غذا رو می قاپه و میگه  ا´م. منم یه کوچولو دست و پاشو قلقک میدم و میگم دیدی موشه خورد دیدی موشه خورد. تقریبا یه بازی شده مواقعی که غذا هم نمی خوره اگه بگم موشه بخوره خودش الکی دهنشو باز میکنه و میگه ا´م  .... . بابایی که از ماموریت برگشت واسه گلسا یه عروسک مو طلایی آورد که اسمشو گذاشتیم نی نی طلا. گلسا همون موقع جوراب و لباسهای عروسک رو درآورد بعد انگشت توی چشمش کرد و عروسک رو از مو این ور اون ور دنبال خودش کشوند و در آخر پرتش کرد یه گوشه . همین که من عروسک رو بغل میکنم گلسا زود میدوه میاد روی پ...
15 بهمن 1388

گلسا در 432 روزگی

پمپرزشو بر میداره میذاره زیرش مثلا خودشو داره پمپرز میکنه   .   میره روی تخت که کنار پنجره ست  و پرده رو کنار میزنه و خیابون رو نگاه میکنه و کیف .   وقتی شلوار میکنم پاش تا نیمه که میاد خودش میخواد بکشدش بالا  .   مامانم اینا تازه اسباب کشی کردن و هنوز وسایلشون رو کامل مرتب نکردن توی این وسایل یه جارو دسته بلنده برای حیاط که همیشه دسته گلساست که میاره داخل و میکشه روی زمین . هر جایی که با این جارو میره و از در هم بخواد رد بشه حتما باید با یه دست بلندش بکنه.(احساس قوی بودن   ).   داداشم روی پاتختی توی اتاقش آینه و ... گذاشته .دیدم گلسا مسواک برداشته جلوی آینه ...
10 بهمن 1388

گلسا و بلبل کوچولو

دو تا از دندونهای پایینی و یه دندون آسیاب بالایی نی نی گلم نیش زده قربونت بشم دندونهات کم کم دارن کامل میشن . چند روز پیش حدود چهارده پونزده دست لباس یکجا براش خریدم و اومدیم خونه همه رو هم میخواستم به تنش امتحان کنم.گلسا برعکس همیشه که موقع لباس عوض کردن خیلی اذیت میکنه و همش در حال فرارکردنه انگار متوجه شده بود اینها جدیدن کلی ذوق ذوق کرده و خودشم یکی یکی میداد دستم که بکنم تنش و بعد از پوشیدن یه نگاهی به خودش و لباسش میکرد و میگفت به به . گلسا رو دیدم که نشسته و سرشو خم کرده رو به پایین رفتم از جلو نگاه کردم تا نگو نی نی گل در حال مکیدن انگشت شست پاشه . گلسا در حال موز خوردن . مامان مونا میاد    و یه گاز از موزه ...
4 بهمن 1388

چهارده ماهگی گلسا و نیش زدن دو تا دندون کوجولو

گلسای من امروز یک سال و دو ماهه شدی.  دو تا دندون دیگه به دندونهای بالایی نی نی گل اضافه شده و تازه نیش زده  .   پنج شنبه روز شهادت حضرت رقیه خونه عمه ام مراسم سفره بود.(سفره و نذرشون قبول) .اونجاگلسا رو گذاشتم کنار سفره ازش عکس بگیرم یادگاری واسش بمونه که گلسا از همه خوردنیهای رنگارنگ سفره یه مزه کرد .   قربون چشمات بشم که اینجوری نگاه میکنی عزیزم    جمعه بردیمش پارک چند تا خانواده بودیم اونها هم بچه داشتن گلسا هم که هر جا میره توپش همراهشه با بچه ها(که حداقل ١٠ سال از خودش بزرگتر بودن )حسابی بازی کرد. وقتی که تنها میشد توپش رو میگرفت دستش و میرفت طرف بچه ها میگفت ا &ac...
3 بهمن 1388
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلسای من می باشد