گلساگلسا، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

گلسای من

گلسای تب دار

من : گلسا چرا اینقدر گریه میکنی بسه دیگه مامان ناراحت می شه  ببین چشمات قرمز شده .... گلسا : خوب تو گریه امو در نیار من : بابا : گلسا روی صندلی بشین وسط ماشین نباید بایستی خطرناکه گلسا : به خدا به جون دایی امیر حسین نمی شینم.   رفته بودم خرید از سوپری , کنارشم مفازه فست فود فروشی و سر زدن به اینجاها وبوی سرخ کردنی و غذا گرفتن وقتی اومدم توی ماشین و گلسا بغل کردم روی پام بشینه گفت : مونا چگدر (چقدر ) بوی خوبی میدی. گلسا یه کتاب داره به اسمه هتی هیس هیس که اوایلش داستان رو اینجوری تعریف میکنه که هتی هیس هیس یه مار کوچولوی خالداری بود که .... گلسا : نه - یه ماره بزرگه خالداری بود که .... قسمته بعد هتی میر...
21 خرداد 1390

دستهای گلسا

  آب زرشک آوردم که بخوریم گلسا فکر کرد شربت ویمتو هستش .به گلسا گفتم ترشه ها میخوری شربت نیست .گلسا که هنوز فکر میکرد شربته همینکه اومد بخوره تا بوش بهش خورد گفت ترشه ؟ گفتم آره بیا یه ذره کوچولو بهت بدم ببین خوشت میاد .یه ذره خورد و همه صورتش جمع شد ولی گفت خوشمزست و یه خورده خورد. من و مامانم داشتیم در مورد خرید مانتو و لباس و این چیزا حرف میزدیم غافل از دور و برمون . گلسا هم یه خورده کارتون میدید یه خورده بازی میکرد و ... تا سه چهار ساعت گذشت و بعدش بابام اومد خونه و گلسا با حالتی طلبکارانه ازش پرسید  برای مامایی مانتو خریدی ؟ (منظورش از مامایی مامان خودم هستش.) واسه گلسا کتاب می می نی رو میخوندم تا به این قسمت متن شع...
8 خرداد 1390

روز مادر مبارک

 روز مادر رو به همه مامانهای مهربون و دوست داشتنی مخصوصا مامان جون خودم تبریک میگم و واسش آرزوی سلامتی میکنم. گلسای من 2سال و ٦ ماهگیت مبارک.دخترم خیلی دوستت دارم. واسه دوستهای persianblog.ir نمی تونم کامنت بذارم صفحه هاشون باز نمی شه .از همینجا روز مادر رو بهشون تبریک میگم. گلسا : بابایی واسم اتوبوس بخر بابایی :من که اینقدر پول ندارم اتوبوس بخرم گلسا: من بهت پول میدم گلسا بعد از بیدار شدن از خواب بابایی بهش گفت : گلسا لباستو بپوش بریم پارک سرسره . گلسا : بی خیالش من و بابایی . توی ماشین گلسا هی وول وول میخورد و یه ریز میگفت مامان بیلم رو از جلو بده بهش گفتم بشین گلسا حواسه مامان پرت میشه خطرناکه  .گلسا اگه...
4 خرداد 1390

دریایی که به پارک تبدیل شد

وقتی میخوام لباسه گلسا رو عوض بکنم زود میگه : مونا یکم فشارم بده و من بدن کوچولوی تپلشو بغل میکنم و میبوسم یه عالمه  . و این کاره همیشه ما موقع لباس پوشیدنه گلساست.       شب موقع خواب هر کاری میکردم گلسا حاضر نبود بخوابه  و دوست داشت یک ریز بازی بکنه از 9 صبحم که بیدار شده بود دیگه نخوابیده بود. من: گلسا بذار از چشمات یه سوالی بپرسم . گلسا : باشه من : چشمای گلسا ؟ گلسا : بله من : شما خوابتون نمیاد ؟ گلسا : نه ه ه ه ه ه !!!!!!!!! بعد به گلسا گفتم حالا تو از مامان بپرس گلسا : چشمای مونا من : بله گلسا : خوابتون نمیاد ؟ من : بله ه ه ه ه ه ه گلسا: نه خوابشون نمیاد و گلسا...
25 ارديبهشت 1390

خداحافظ شیشه شیر**** فنجون خانم سلام سلام

گلسای ما هنوزم با شیشه شیر میخوره و موقع خواب بعنوان آرامبخش و خواب آور باید ازش استفاده بکنه از دیروز خیلی جدی سعی کردم شیشه شیر رو با هزار ترفند و کلک ترکش بدم بعضی وقتها بهونه میگیره و بزور راضی میشه با لیوان بخوره ولی بهش گفتم اگه با شیشه شیر نخوره واسش جایزه میخرم و لیوانهای قشنگ که توی اونها شیرش رو بخوره. تا الان هم تقریبا خوب پیش رفتم امیدوارم شیشه شیر زود از سرش بیفته. من: گلسا ببین شیشه شیرت کثیف شده بدرد نمی خوره. گلسا : اشکال نداره عصر بریم یکی دیگه بخریم. نی نی گلسا در حاله بهونه گیری و با اضافه کردن چند قطره اشک به عنوان چاشنی وقتی می بینه کار از پیش نمی بره برای نق و نوقش آخر سر حالته مظلومانه به خودش ...
19 ارديبهشت 1390

28و29ماهگی گلم

ما به خونه جدیدمون نی نی وبلاگ نقل مکان کردیم.دوستای مهربونم به خونه تازه و نو ما خوش آمدید. ٤ فروردین ٩٠ گلسای ما ٢٨ ماهه شد.و این مدت در حاله تغییر مکان وبلاگه جوجو بودم که هنوزم یه خورده کار داره.     عید ٩٠ با مسافرت  به اصفهان و مهمونی گذشت.        ...
17 ارديبهشت 1390

مهمان گلسا خانم

لیلا جون دوست عزیزم به همراه خانواده قرار بود جمعه شب بیان خونمون.یک دو ساعت قبل رفتیم خونه خودمون(به خاطر گلسا خانمی پیش مامان اینا هستیم) و وسایل پذیرایی و میوه و شیرینی...اماده کردیم.از اونجایی که بابام اینا گلسا رو حسابی بغلی کردن و مدام با هم بازی می کنن توی خونه نق نق میکرد که بغلم کنیدتا من بخوابم و تا می ذاشتیمش زمین بیدار می شد و دو باره نق نق میکرد. خلاصه بابایی تا اومدن مهمونها گل گل بغل کرد تا بخوابه  بابایی=نی نی لالایی. حدود ساعت 8.30 مهمونهای عزیزمون اومدن و ما ازدیدنش خیلی خوشحال شدیم.گلسا هم ابروداری کرد گریه ونق نوق و اذیت نکرد .البته یا بغل بود یا شیر می خورد .وقت نداشت. لیلا جون زحمت کشیدن واسه گلسا ی...
17 ارديبهشت 1390

گلسا کوچولو

این هم از دومین پست گلسا خانمی که بالاخره آماده شد. همه نوزادان سه تا پنج روز بعد از تولدشون باید آزمایش هیپوتیروئید و سنجش شنوایی بدهند. ما هم پنج روزگی گل گل خانمی رو برای آزمایش به درمانگاه هفت تیر بردیم که خدا رو شکر جواب آزمایشها همه خوب بود. نازنین دختر ما موقعی که شیر خورده و سیر شده دستها و پاهاش را تکان تکان میده و بازی میکنه، یکدفعه بی هوا دستهاش را می بره طرف سرش و موهاش رو میگیره و میکشه که دردش میگیره، بعد هم غرغر میکنه و صورتش سرخ میشه، اما بیشتر وقتها باید کمکش کنم تا مشتش رو باز کنه و موها رو از لای انگشتها آروم در بیارم. گل گل خانمی ما خیلی هم اخمو هستش، صورتش همیشه در حال اخمه و فقط بعضی وقتها &nb...
14 ارديبهشت 1390

25 ماهگی گلم

زندایی نرگس چند روزی اومده بود بوشهر گلسا خیلی نرگسی رو دوست داره اسمه گَگِس (نرگس)از دهنش نمی افتاد .توی این مدت گلسا از نرگسی دو تا شعر یاد گرفت که خیلی بامزه و به همین  خلاصگی  میخونه. جوجوی نازنینم-دستات کوچیک -لپات تپل-پارسال بودی دو ساله-شدی سه ساله-تولدت مبارک-چند تا بهار رو دیدی؟ گله من باز میشه بسته میشه-آب نرسه این ور میشه اون ور میشه پرپر میشه می افته زمین.   گلسا داشت پازل حیوانات رو درست میکرد وقتی میخواست شکله جوجه رو بذاره سره جاش به خودش میگفت: جوجو جوجو جوجوکباب.   با گلسا شکلهای کارتهای یادآموز نگاه میکردیم و من اسمهاشون رو به گلسا میگفتم. -من :بالن -گلسا: نه بادکنکه من :می...
13 دی 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلسای من می باشد