گلساگلسا، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

گلسای من

مسافرت به شمال و نیش زدن دندونهای بالایی

صبح سه شنبه به نیت سفر به شمال حرکت کردیم .موقع رفت یه توقف دو روزه در شاهین شهر اصفهان داشتیم .به بابا از طرف هوایی در اردوگاه بابلسر ویلا داده بودن . بجز مشکل آب که حتی مناسب حمام هم نبود بقیه امکانات رفاهی اردوگاه خوب بود.برای تمام اوقات پرسنل برنامه ریزی شده بود انواع مسابقات وجنگ شادی و پخش فیلم های سینمایی بعد از شام ومسابفه و سرو غذا و تورهای گردشی کوتاه به اطراف وشنا و ...... . تنها شبی که سینما رفتم اجرای جنگ شادی که از سالهای قبل اردوگاه بیشه کلا خبر داشتم خیلی جالب و متنوع هست.و چون سینما تابستونه بود و کنار دریا اون شبم باد بود و هوا یه خورده سرد گلسا پوشوندم و رفتیم.برنامه ها شاد و قشنگ بودن.از چند تا بازیگر&...
25 مرداد 1388

جوجوی ما 8 ماهه شد

نی نی گل ما حالا میتونه: سینه خیز جلو عقب میره و پشت سر هم چند تا غلت میزنه با سینه خیز خودش رو به قسمتهای سرامیکی خونه که فرش نیست میر سونه با کف دست به زمین میزنه تا صدا بده. حالا دیگه رسیدن به هر چیزی که بخواد روی زمین خیلی واسش راحت شده. اسباب بازیهاش مثل مکعبهای پلاستیکی یا وسایل دیگه رو به هم میکوبه و تند تند چشمهاشو به هم میزنه از صدایی که میدن. بوی قطره آهن رو میشناسه و حالا مصیبتیه آهن دادن بهش قبلنا راحت تر بود.چیزی هم که نخواد بخوره دهنش رو محکم میبنده صداها و سیلابهایی که با دهن تولید میکنه بیشتر و مفهوم ترشده. دست میزنه منم واسش میخونم.  دست دسی ب...
15 مرداد 1388

تولد آرتینای شیرین زبون

  آرتینا و کیکی که خودش سفارش داده بود.   لیدا و گلسا و آرتینا     گلم   ارشیا و آرتینا و لیدا و کیانا     کیانا   رضا   فاطمه و یوسف   ایلیا     ارشیا و لیدا و آرتینا و ایرمان   محمد مهدی   ارشیا و آرتینا و لیدا و کیانا   آرتینای عزیزم تولدت مبارک.        *فردا میریم مسافرت و حدود دو هفته نیستیم از همه دوستهای مهربونی که اینجا سر میزنن تشکر میکنم وقتی برگشتیم حتما پیش شما می آییم. ...
12 مرداد 1388

مادر بابایی پیش خدا رفت

بازگشت همه بسوی خداست.         مادر بابایی (صبح دوشنبه 88/04/29 ساعت 10:30) به جایگاه ابدی خود رفت و همه را در غم از دست دادنش تنها گذاشت. در اینجا از دوست بسیار خوب و مهربونم  راما جون  که در این مدت همراه ما بود و از همدردیهایش خیلی تشکر میکنم. همچنین از لیلای مهربون  و نیاز عزیز و رازقه جون و دیگر همکاران گرامی و عزیزان محترمی که با ما همدلی می کردند  و در این غم با ما شریک بودن سپاس گزاری میکنیم. برای همه دوستان آرزوی سلامتی توام با موفقیت داریم. ...
24 تير 1388

تب بدجنس و ویروس موذی

2شنبه صبح که گلسا از خواب بیدار شد احساس کردم پیشونیش یه کم داغه  مثل همیشه بردمش خونه مامانم  و رفتم سر کار به امید اینکه تب نداره و شاید گرمش بوده .که بدنش داغ شده آخه گلسا وحشتناک بد گرماست.  از سر کار که طبق معمول زنگ میزدم احوال گلم بپرسم مامانم گفت گلسا حالش خوب نیست و تبش زیاده..من و بابایی سریع از سر کار گلسا بردیم دکتر*بماند از کولی بازی هایی که گلسا موقع چکاپ به سرمون آورد حاضر نبود به دکتر نگاه بکنه چه برسه به اینکه اجازه بده چکش بکنه و حرفهایی که دلم نمیخواست بشنوم.  ...
24 تير 1388

کوتاهی موی گلکم

پنج شنبه گلسا بردم آرایشگاه دوستم و موهاش رو گرد کوتاه کردم به غیر از دفعه قبل که بابایی یه هنر نمایی کوچولو روی موهای گلسا انجام داده بود در واقع این اولین باری بود که دخترم میرفت آرایشگاه . برای کوتاهی لباسش رو بیرون آوردم و نشوندیمش روی میز. قربونش بشم که اذیتمون نکرد فقط آخر سر برای چتری جلو یه کوچولو  اشکش در اومد چون باید سرش رو نگه میداشتم و نمی تونست  وول وول بخوره . اونجا هم از اولش سرگرم بازی با شامپو بود و هر از گاهی به وسایل این طرف و اون طرف میز یه انگشتی میزد.بعضی وقتها هم یه نیم نگاهی با تعجب به قیچی که کناره های سرش بود میکرد....
21 تير 1388

روز پدر

الف ... ب ... پ ... ت .... آ ...........ب ...........                               ب ا ب ا ........                                                  بابا     پدرمهربانم همیشه تکیه گاهم بودی و در سایه ات با افتخار به آسمان نگا...
16 تير 1388

هفتمین ماهگرد گلسا گلم

    گلسا در هفت ماهگی: گلسای من بدون کمک برای مدتی میتونه بشینه و برای گرفتن اشیا دور و برش به این طرف و اون طرف خم میشه و بعدم می افته.موقع  بازی با اسباب بازیهاش دوست داره نشسته باشه.           دندون دومی هم نیش زده و وقتی می خنده دو تا دندون کوچولو پیدا میشه. به غذای کمکی گلم سوپ با ترکیب انواع سبزیجات و گوشت و  مرغ  و صبحونه زرده تخم مرغ و شیر موز اضافه شده که خیلی دوست  داره .وقتی قاشق نزدیکه دهنش میارم آماده دهنش رو باز ...
3 تير 1388

روز مادر

  ر و طاق هفت آسمون نوشته،که باغ عشق م ادر قشنگ تر از بهشته ....           "روز مادر "   را به همه مامان های مهربون بخصوص مامان خوب و دلسوزم  تبریک میگم. این اولین سالیه که م ا در شدم و با تمام وجودم ا حساس قشنگ مادری حس میکنم. ...
25 خرداد 1388

قرار وبلاگی + حکایت قبل از قرار

 روز دوشنبه١١/03/٨٨ با مامانها و نی نی های گلشون قرار وبلاگی داشتیم .   ماجرای شب قبل از قرار: مدتی بود که خیلی دنبال تل های پارچه ایی ست با لباس بودم تا اینکه چند وقت پیش پیرهن دخترونه ایی دیدم که تل داشت خوشحال خریدم با اینکه یکم تنگ بود و نهایتا 1 ماه هم نمی تمونست بپوشه.وقتی خریدم درواقع پوله یه تل دادم نه لباس.وقتی پرو کردم لباسشو دیدم تلش یکم سفته بابایی گفت عیبی نداره خودم درستش میکنم خلاصه ما تل شکافتیم و کش خریدیم و این تل یه هفته بیشتر همینطوری موند.بابایی میگفت باشه حالا بذار بعدا درست میکنم بعدا بعدا شد تا شبی که قرار بود فرداش بریم قرار وبلاگی .منم دو پامو کردم توی یه کفش که حتما همین ...
13 خرداد 1388
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلسای من می باشد